اصل حاكم بر جنگ و صلح به معنى اوّل اين بود كه وجود اطلاقات يا عموماتى كه وظيفه كلّى حكومت اسلامى را نسبت به جنگ و صلح با ديگر حكومت ها و ملّت ها روشن مى كند و جز در مواردى كه دليل خاصّى وجود دارد همان عمومات و اطلاقات حاكم هستند. اگر اصل حاكم بر جنگ و صلح را به اين معنا بگيريم شايد جز يك دليل مطلق نتوانيم از آيات قرآن ارائه دهيم؛ زيرا جز اين مورد، بقيه موارد و آيات مقابله به مثل، صرفاً مقابله به مثل را در يك طرف؛ يعنى يا فقط در جنگ و يا فقط در صلح مطرح كرده اند. تنها يك آيه با يك بيان و در يك جمله، مقابله به مثل را در دو طرف جنگ و صلح شامل مى شود. مى توان براى جمله فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَواءٍ در آيه وَ إمّا تَخافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لايُحِبُّ الخائِنِيَن (51) چنين توسعه و اطلاقى را قائل شد.اگر چه آيه فوق، در مورد ترس از خيانت آمده، اما به نظر مى رسد اين جمله، كلى است و اطلاق دارد؛ ولى بر اين مورد خاصّ تطبيق شده است. قرائن موجود در آيه، بيشتر ما را به طرف مقابله به مثل با گرايش منفى سوق مى دهد و اگر بخواهيم در توضيح جمله فانبذْ إليهم على سواء بر آنها متكى باشيم، ديگر اين جمله، داراى آن اطلاقى كه ما دنبال مى كنيم نيست؛ يعنى اطلاقى كه مقابله به مثل را در هر دو طرف مثبت و منفى و يا صلح و جنگ مطرح كند. قبلاً به تفصيل در اين باره بحث كرديم، و به اين نتيجه رسيديم كه اين جمله، وسعتى دارد كه همه موارد مقابله به مثل را شامل مى شود. در اينجا تنها جهت يادآورى، به نتايج كلّى بحث اشاره مى كنيم:واژه «نبذ» در اين جمله، مفهومى جز طرح و افكندن ندارد. از سوى ديگر مفعول و متعلّق آن نيز در كلام بيان نشده و ادبا گفته اند: حذف مفعول براى آن است كه شامل هر چيز ممكن شود كه قابليّت دارد متعلّق آن باشد.بنابراين جمله مذكور، بيانگر يك قاعده كلّى و بسيار وسيع است كه هيچ يك از آيات و روايات مقابله به مثل به پاى آن نمى رسد؛ زيرا هر كدام از آيات مقابله به مثل، بدون استثنا، به يكى از دو طرف مقابله به مثل نظر دارند: يا مقابله به مثل با گرايش منفى و يا مقابله به مثل با گرايش مثبت؛ ولى اين جمله، با مفهوم و دلالت واحد، هر دو طرف مقابله به مثل را شامل مى شود. پس مفهوم جمله فانبذ إليهم على سواء اين است كه با آن در هر حال، مقابله به مثل كن؛ اگر خوب مى كنند يا بد، با آنان همان كن كه آنان با تو مى كنند و متضمّن كلّى ترين قاعده مقابله به مثل خواهد بود.بنابراين گرچه اين آيات در صدد بيان حكم جنگ و عهدشكنى هستند و تنها به مقابله به مثل منفى نظر دارند؛ امّا با اشاره به يك قاعده كلّى تر و تطبيق آن بر اين مورد خاص، حكم آن را بيان كرده است.با توجّه به مفهوم فوق، آن جمله چنان كليّت و اطلاقى دارد كه همه موارد و روابط بين الملل را در بر مى گيرد و موارد استثنايى خارج از آن، نادر است و فقط جهاد ابتدايى ازآن بيرون مى افتد.بيرون ماندن جهاد ابتدايى بنابر يكى از دو احتمال است؛ زيرا احتمال قوى تر اين است كه جهاد ابتدايى نيز نوعى مقابله به مثل باشد و ما در اين باره در جاى مناسبى بحث خواهيم كرد.امّا حتّى اگر جهاد ابتدايى هم از قاعده كلّى مقابله به مثل بيرون بماند، باز هم اطلاقى كه متضمّن قاعده كلّى مقابله به مثل است، وسيع تر از اطلاقاتى است كه دلالت بر اصالت صلح و مسالمت دارند. چون اطلاقات صلح و مسالمت نه تنها شامل جهاد ابتدايى نيستند كه شامل جهاد دفاعى هم نمى شوند و موارد بيشترى از روابط بين الملل از آنها بيرون مى مانند.