اصل اولى در عهد و ميثاق - قاعده مقابله به مثل در حقوق بین الملل از دید اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قاعده مقابله به مثل در حقوق بین الملل از دید اسلام - نسخه متنی

محمدحسین اسکندری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اصل اولى در عهد و ميثاق

اصل اوّلى در اين موضوع، لزوم وفا به عهد و ميثاق است كه آيات فراوان و رواياتى بر آن تأكيد كرده اند.

همان طور كه قبلاً يادآورى كرديم اين آيات و روايات، هدنه و معاهده را بدون توجّه به ديگر ويژگى ها و خصوصيات، مطرح نموده و وفا به آن را به عنوان يك اصل انسانى، اجتماعى و اسلامى بسيار مهمّ مطرح كرده اند. گذشته از اين كه طرف معاهده يا هدنه چگونه برخوردى داشته باشد و با توجه به نفس عهد و ميثاق، وفا به آن را امرى ضرورى دانسته اند كه در اين نوشته از چنين اصلى با عنوان اصل اوّلى ياد شده و مى شود.

بنابراين منافات ندارد كه با اضافه بعضى از قيود و خصوصيات، اين اصل اوّلى به اصل ديگرى تغيير كند و قاعده و قانون ديگرى بر آن حاكم شود كه ما از آن با عنوان اصل ثانوى ياد كرده و گفتيم كه مقابله به مثل از نوع اصل ثانوى حاكم بر موضوعات خود خواهد بود.

مفهوم اصل اوّلىِ «لزوم وفا به عهد» اين است كه همه انسان ها - اعمّ از مسلمان و غيرمسلمان - و همه اطراف معاهده يا مهادنه با هر دين و آيينى، لازم است نسبت به عهد خود پاى بند باشند؛ چرا كه ميثاق پايه اساسى و سنگ زيرين زندگى اجتماعى است و با تزلزل آن، زندگى انسان متزلزل خواهد شد و مفهوم اصل ثانوى و مقابله به مثل اين است كه اگر يك طرف معاهد، اصل اوّلى را نديده گرفت و به عهد خود پاى بند نبود، وظيفه طرف دوّم كه پاى بند است نيز فرق مى كند و هرچند كه طرف دوم، به قانون و اصول و ضوابط احترام مى گذارد؛ ولى در چنين وضعى ديگر نبايد پاى سوز اصل اوّلى شود و در برابر چنين طرف خيانت كارى باز به عهد خود وفادار بماند؛ بلكه مى تواند مقابله به مثل كند. پس اين دو اصل هيچ تعارضى ندارند و با هم قابل جمع خواهند بود.

خداوند مى فرمايد: وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا. اين جمله را در دو جاى قرآن تكرار كرده است: يكى در سوره بقره آيه 177 كه نيكان را بر مى شمارد و وفاكنندگان به عهد را نيز از آنها به حساب مى آورد.

دوم در سوره مؤمنون، آيه 8 كه در ابتداى آن، خصلت ها و برجستگى هاى مؤمنان را كه منشأ رستگارى آنان است نام مى برد و يكى از اين خصلت ها را نيز وفا به عهد دانسته است.

در آيه ديگر با جمله وَالَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ راعُونَ (1) آن را جزء خصلت هايى كه سبب نجات انسان مى شود به حساب آورده است. در جاى ديگر آمده: وَأَوْفُوا بِالعَهْدِ إِنَّ العَهْدَ كانَ مَسْئُولاً(2) يا مى فرمايد: ياأَيُّها الَّذِينَ ءَامَنوا أَوْفوا بِالعُقُودِ.(3)در اين دو آيه، امر به وفا به عهد و عقد كرده و امر دلالت بر وجوب دارد. آيات فراوان ديگرى نيز وجود دارد كه در بعضى موارد از عهد مطلق در بعضى موارد از عهد با مردم و در موارد ديگر از عهد با خدا سخن گفته اند؛ ولى از آنجا كه عهد با مردم هم خود داخل در چارچوب عهد با خدا قرار مى گيرد، مى توان گفت: همه آيات مربوط به عهد با خدا، منطبق بر عهد با مردم هم مى شود و نتيجه مى گيريم كه هر سه دسته آيات ذكر شده به زبان هاى مختلف بر اهميّت و لزوم وفا به عهد تأكيد كرده اند.

در اينجا با ذكر يك مورد از آيات عهد، بحث آيات را پايان مى دهيم:

وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عهَدتُّمْ وَلاتَنْقُضُوا الأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ماتَفْعَلُونَ
وَلاتَكُونُوا كَالَتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِىَ أَرْبى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ وَلَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ
وَلَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَلكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَيَهْدِى مَنْ يَشاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
وَلاتَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَتَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَلَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ
وَلا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛(4)چون با خدا پيمان بستيد، به پيمان خود وفاكنيد و سوگندهاى [خود را] پس از استوار كردن آنها مشكنيد؛ با اين كه خدا را بر خود ضامن [و گواه ] قرار داده ايد؛ زيرا خدا آنچه را انجام دهيد مى داند. مانند آن زنى كه رشته خود را پس از محكم بافتن از هم مى گسست مباشيد كه سوگندهاى خود را ميان خويش وسيله [فريب و] تقلّب سازيد [به خيال اين ] كه گروهى از گروه ديگر [در داشتن امكانات ] افزون ترند. جز اين نيست كه خدا شما را بدين وسيله مى آزمايد و روز قيامت در آنچه اختلاف مى كرديد قطعاً براى شما توضيح خواهد داد.

اگر خدا مى خواست حتماً شما را امّتى واحد قرار مى داد؛ ولى هر كه را بخواهد بى راه و هركه را بخواهد هدايت مى كند و از آنچه انجام مى داديد حتماً سؤال خواهيد شد. زنهار، سوگندهاى خود را دستاويز تقلّب ميان خود قرار مدهيد؛ تا گامى بعد از استوارى آن بلغزد و شما به [سزاى ] آن كه [مردم را] از راه خدا باز داشته ايد دچار شكنجه شويد و براى شما عذابى بزرگ باشد. پيمان خدا را به بهاى اندكى مفروشيد؛ زيرا آنچه نزد خداست - اگر بدانيد - همان براى شما بهتر است.

در جاى ديگر مى فرمايد:

إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الأَلْبابِ
الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلايَنْقُضُونَ المِيثاقَ؛(5)تنها خردمندان عبرت مى گيرند؛ آنان كه به پيمان خدا وفادارند و عهد [او] را نمى شكنند.

در اين آيه وفا به عهد را از آثار عقل به شمار آورده يعنى قبل از آن كه وفاى به عهد يك رفتار دينى باشد، يك رفتار عقلى است و هر عاقلى به هر آيينى كه پاى بند باشد و با قطع نظر از اين كه به دينى پاى بند باشد يا نباشد، عقل اقتضاى پاى بندى به عهد را دارد كه بدون پاى بندى به پيمان، زندگى سر و سامان پيدا نمى كند و آرامش بر زندگى انسان سايه نمى افكند؛ بلكه پيوسته انسان در حال اضطراب و تزلزل به سر خواهد برد و به هيچ كس نمى تواند اعتمادكند.

على(ع) نيز در گفتار خود به شكلى جالب از عهد و اهميت آن سخن گفته مى فرمايد:

وإن عَقدتَ بينكَ وبين عدوِّك عقدةً أو ألبسته منك ذمة فحطّ عهدَك بالوفاءِ وارعَ ذمتك بالأمانة واجْعل نفسَك جُنّةً دونَ ما أعطيت فإنّه ليس مِن فرائِضِ اللَّهِ شي ء النّاس أشدّ عليه اجتماعاً، مع تفرُّقِ أهوائهم وتشتّتِ آرائهم مِن تعظيمِ الوفاءِ بالعهودِ وقد لزم ذلك المشركونَ فيما بينَهم دونَ المسلمينَ لما استوبلوا من عواقِب الغدرِ فلا تغدرنّ بذمتِك ولاتخيسنّ بعهدك ولا تختلنَّ عدوّك فإنه لا يجتري على اللَّهِ إلّا جاهلٌ شقيّ. وقد جَعَل اللَّهُ عهدَه وذمّتَه أمناً أفضاه بينَ العبادِ برحمتِهِ وحَريماً يسكنون إلى منعته ويَستفيضون إلى جوارِه فلا إدغال ولا مدالسةَ ولاخداعَ فيه ولا تعقد عَقداً تجوز فيه العللُ ولا تعولنّ على لحنِ قول بعدَ التأكيدِ والتوثقِة ولايدعونك ضيق أمر لزمك فيه عهداللَّهِ إلى طلبِ انفساخه بِغيرِ الحقِ فإنَّ صَبْرك على ضيقِ أمر ترجو انفراجَه وفضل عاقبته خيرٌ من غدرٍ تَخاف تبعته وأن تحيط بك من اللَّه فيه طلبة لاتستقبلُ فيها دنياك ولا آخرتك؛(6)هرگاه ميان خود و دشمن پيمانى بستى و چيزى به ذمّه گرفتى بر آن وفادار بمان و امانت را رعايت كن و خود را سپرى براى حفظ پيمان خويش قرار بده كه هيچ يك از فريضه هاى خدا - در مقبوليت و پذيرش مردمى و از اين كه مردم بيشترى با عقايد و آراء مختلف و خواسته هاى گوناگون بر محور آن گرد آيند - به پاى بزرگ داشت وفا به پيمان نمى رسد و مشركين نسبت به پيمان در ميان خود و نسبت به هم فكران خود ملتزم بودند و نه با مسلمان ها؛ چرا كه از نتيجه نقض عهد بيم داشتند. پس عهد خود مشكن و با دشمن از در مكر و خدعه وارد نشو كه هيچ كس بر خدا تجرّى نكند جز نادان شقاوتمند.

محققاً خداوند عهد خود را به رحمت خود، مأمنى براى بندگان خود و حريمى كه در آن آرامش يابند قرار داده. پس افساد و خيانتى در آن نيست و هيچ گاه پيمانى نبند كه در آن آرامش يابند قرار داده. پس افساد و خيانتى در آن نيست و هيچ گاه پيمانى نبند كه در آن اجمال و ابهام، و قابل حمل بر معانى ديگرى كه موردنظر نيست باشد و برگفتار چند پهلو تكيه مكن و مشكلات، تو را وادار نكند كه به ناحق عهد و پيمان خود نقض كنى؛ چرا كه در تنگناها، اگر به اميد فرج و رفع آن صبر كنى و پاداش آن دريابى، بهتر است از نقض عهدى كه از نتايج و دنباله هاى آن نگران و بيمناك باشى.

/ 93