موقعيت و فرهنگ و تمدن مصر
به شهادت تاريخ، سرزمين مصر نه تنها در ميان ساير مناطق اسلامى، بلكه اصولا در ميان تمامى سرزمينها و كشورهاى جهان آن روز از لحاظ تمدن، علم و فرهنگ، موقعيت خاصى داشته است. تا جايى كه اسناد و مدارك تاريخى نشان مى دهند، تاريخ تمدن مصر در همان زمان از ده قرن "يعنى حدود چهارصد سال قبل از ميلاد مسيح" نيز متجاوز بوده است. از زمانى كه يك سلسله از فراعنه ى مشهور مصر بر آن سرزمين حكومت مى كردند "و هنوز هم آثار و نشانه هايى همچون اهرام ثلاثه ى مصر از آنان باقى مانده و حاكى از قدمت ديرينه است" در بسيارى از نقاط مصر مدارس علمى، مراكز تحقيقاتى و كتابخانه هاى زيادى تاسيس شده و در حال گسترش بودند. علت اساسى اين گسترش به ويژه در آن مقطع خاص تاريخى، حكومت و سلطه ى عده اى از يونانيان بر سرزمين مصر بود. اينگونه زمامداران كه يونانى الاصل و در مهد علم و دانش پرورش يافته بودند، در ترويج فرهنگ و تمدن و بخصوص علوم گوناگون آن زمان و بيش از همه در ترويج فلسفه و حكمت و علوم عقلى، كوشش فراوانى به كار مى بردند.در اين زمينه داستانهاى مختلفى بيان شده است كه اگر چه صحت آنها چندان هم روشن نيست و بعضا چيزى بيش از افسانه به نظر نمى رسند، اما به هر حال همگى حاكى از آن است كه مصر از موقعيت خاص علمى و فلسفى برخوردار بوده است.
شهر اسكندريه
براساس اسناد و مدارك تاريخى، يكى از نقاط بسيار مهم مصر كه از لحاظ علوم و تاسيسات علوقعيت ويژه اى داشته، شهر اسكندريه بوده است. اسكندريه كه در حال حاضر نيز از شهرهاى مهم و معتبر مصر به شمار مى رود، حدود چهار قرن قبل از ميلاد مسيح توسط اسكندر مقدونى پايه گذارى شد و از آن زمان تا هنگامى كه مسلمانان مصر را فتح كردند- يعنى مدتى قريب به ده قرن-به عنوان مركز و پايتخت مصر، يكى از شهرهاى مهم و معتبر دنيا محسوب مى شد.
اهميت اسكندريه، بيشتر از جهت علمى بود، زيرا پس از اسكندر، جانشينان وى كه آنها را 'ملوك بطالسه' ناميده اند، در آن شهر به بسط و گسترش علم و فرهنگ همت گماشتند. آنها در اسكندريه تعدادى موزه هاى علمى و تحقيقى و كتابخانه و مراكز تدريس و تحصيل به وجود آوردند و در واقع بناى يك 'آكادمى' علوم را در آنجا گذاشتند كه در مدتى كوتاه، به مثابه يك حوزه ى علمى بزرگ و ارزشمند، شهرتى جهانگير پيدا كرد و مورد توجه و مركز مراجعه ى علماى جهان و طالبان علم از چهارگوشه ى دنيا قرار گرفت. به شهادت مدارك و اسناد تاريخى، در آن دوران تقريبا تمام حكما و فلاسفه و دانشمندان و پژوهندگان، به ويژه دانشمندان علوم عقلى و مكتبهاى فلسفى، از تمام دنيا به آنجا روى آورده و در آن شهر، مدارس علمى و كتابخانه هاى عظيم و پراهميتى ايجاد كرده بودند.
رواج علم و فرهنگ و تربيت علماى بزرگ و نامدار در اين 'آكادمى' مهم و معروف تا بدانجا رسيد كه بسيارى از علماى اسكندريه و دانشمندان حوزه ى علمى مصر، به چنان پايه و مايه و درجات بلند علمى دست يافته بودند كه با بزرگان علم و فرهنگ يونان برابرى مى كردند و در مواردى هم به پايه هاى علمى بالاترى رسيدند و از اكابر علمى يونان پيشى گرفتند. لذا نام آنها در رديف مشاهير علمى جهان ثبت شد و تا قرنهاى متمادى چشم جهانيان را خيره مى كرد.
در تاييد اين گفتار، نقل سخنى از محقق و مورخ معروف 'جورج سارتون' بى مناسبت نيست. وى كه با وجود مسيحى و غربى بودن، بر اساس وجدان و انصاف علمى، همه جا حقوق سنگين و پربار اسلام را بر گردن علم و فرهنگ و تمدن جهان و به ويژه غرب اعتراف كرده و حتى بيش از بسيارى از مسلمين در اين زمينه زحمت كشيده و مدرك و ماخذ ارائه كرده است، در اين زمينه مى نويسد:
'دو چيز از نظر افتاده و در فهم علم باستانى، چنانكه بوده، اختلافى ايجاد كرده است: امر نخستين مربوط به تصور ناروايى است كه درباره ى علوم شرقى رواج دارد. و اين فكر، بسيار كودكانه است كه انسان چنان تصور كند كه علم را با يونان آغاز كرده است، چرا كه بر 'معجزه ى علوم يونان' هزاران سال كار و تلاش مصر و بين النهرين و احتمالا سرزمينهاى ديگر، مقدم بوده است. و علم
يونان بيشتر جنبه ى تجديد حيات داشته تا جنبه ى اختراع. امر دوم زمينه ى موهوماتى است كه نه تنها در علم شرقى وجود داشته، بلكه در علم يونانى نيز چنين بوده است. پنهان داشتن ريشه ى شرقى پيشرفت علم در يونان، خود به اندازه ى كافى زشت و ناپسند است و بسيارى از مورخان با پنهان نگاه داشتن روح توجه به موهومات كه در جلوگيرى از آن پيشرفت اثر فراوان داشته- و ممكن بوده است آن را يكباره نابود كند- اين خطا را دو چندان كرده اند'. [ جورج سارتون، تاريخ علم: مقدمه، ص 11. ]
و باز درباره ى قدمت تمدن مصر، مى خوانيم:
'البته ما نمى توانيم به ذكر اوضاع و احوالى بپردازيم كه در مصر پيش از تاريخ وجود داشته است. اشاره به اين نكته كافى است كه فرهنگ ماقبل تاريخ مصر، مربوط به اواخر دوره ى سنگ "عصر حجر" بوده است و مصريان باستان در بسيارى از فنون كشاورزى پيشرفته بوده اند. آن مردم از كاشتن جو، نوعى گندم، تخم بزرك و كتان آگاه بوده و تقويم سالانه هم داشته اند. در آن هنگام كه پرده ى تاريخ بالا مى رود و نخستين سلسله ى فراعنه ى مصر روى كار مى آيد، فرهنگ مصرى كه گواهيهاى بر آن درست است، به اندازه اى پيشرفته بوده كه نمى توان آن را آغاز كار "از لحاظ علم و تمدن" ناميد، بلكه در آن موقع، فرهنگ مصر حالت اوجى داشته كه جز از راه گذشتن چند هزار سال زمان "و پشت سر گذاشتن يك دوره ى طولانى از كار و تلاش در مسير تكامل فرهنگ و تمدن"، ممكن نبوده است به اين درجه برسد'. [ جورج سارتون، تاريخ علم: مقدمه، ص 21. ]