دو حادثه ى مهم در مصر بعد از اسلام
براى پى بردن به موقعيت حساس مصر از لحاظ سياسى كه توجه و دقت اميرالمومنين عليه السلام را به خود جلب كرده بود، لازم است به دو حادثه اشاره كنيم كه هر دو حاكى از حساسيت فوق العاده ى اين سرزمين است:يكى اينكه مردم مصر خيلى زود متوجه شدند كه والى جديد - عمروعاص - و عمال و افرادش كه فاتحانه وارد آنجا شده اند، با مردم رفتار ناخوشايندى دارند و على رغم امان و تامينى كه به آنها داده شده است، باعث آزار و تحقيرشان مى شوند و اين رفتار، بسرعت نارضايى گسترده و روز افزونى را بين مردم رواج مى داد. ضمنا در همين ايام، يعنى سه سال بعد از فتح اسكندريه، بار ديگر بيزانس نيروى دريايى خود را به آنجا فرستاد تا شايد ضمن جنگى ديگر، آن
منطقه را پس بگيرد. و درست در اين گيرودار، همان مردم ناراضى، به فاتحان مسلمان پشت نمودند و شهر را به روى سپاه بيزانس گشودند و آن را به آنها تسليم كردند. البته درست است كه اين بار، قدرت بيزانس چندان دوام نداشت و در مدتى كوتاه مجددا عمروعاص كه پس از چندى دورى از مصر باز به آنجا برگشته بود، با همراهى سپاهش روميان را از آنجا راند، اما اين موضوع نشان داد كه مسئله بسيار حساس است و مصر در حقيقت كانون انفجارات و به مثابه ى بشكه ى باروتى آماده ى اشتغال است، زيرا مرد كه قرنها تحت نفوذ يونانيان و روميان درآمده و بخصوص از روميان ظلم و ستم فراوان ديده و اكنون به اين آينده ى جديد اميد بسته بودند، برايشان سخت بود كه از عمال حكومت اين دين جديد هم ناروايى ببينند.
حادثه ى دوم مربوط است به شورش عده اى از مردم مصر كه در زمان خلافت عثمان سرزمين خود را ترك كرده و به مدينه آمدند تا خشم و نارضايى خود را از رفتار عمال او ابراز دارند. اين عده از مصريان مدتى خانه ى عثمان را محاصره كردند و سرانجام نيز او را به قتل رساندند. و اين مسئله نيز، دليل و قرينه ى ديگرى بر حساسيت فوق العاده ى اوضاع در مصر بود.