مكتبى بودن يا تخصص داشتن
تعمق در كلام مولا، صاحبنظران را با مسئله ى ديگرى نيز آشنا مى سازد. امروزه در جامعه ى اسلاميمان عده اى از 'تخصص' دم مى زنند و 'متخصص' بودن را ملاك گزينش مى دانند و برخى ديگر براى 'مكتبى' بودن اصالت قائلند.على عليه السلام با بيان جمله ى 'اكثر مدارسه العلماء'، مالك را به همنشينى با علماى اسلام و انديشمندان مكتبى دعوت مى كند و با ذكر جمله ى 'منافثه الحكماء'، زمامدار خود را به استفاده از 'متخصصان' و افراد با تجربه فرامى خواند و با اين بيان، 'مكتب توام با تخصص' را ملاك انتخاب و گزينش افراد در گماردن به كارهاى حساس مملكتى معرفى مى كند.
سرنوشت مشترك افراد جامعه و پيوستگى طبقات اجتماع
از ديدگاه نهج البلاغه، اصناف مختلف جامعه، از يك پيكر تشكيل شده و سرنوشتى مشترك دارند. براى بيان اين ديدگاه ناچار از طرح مقدماتى هستيم:مفهوم جامعه
هر جامعه از مجموع انسانها و نيز از مجموع روابطى تشكيل شده است كه اين انسانها را به يكديگر پيوند مى دهد. پس جامعه مجموعه اى از افراد انسانى است كه با نظامات و سنن و آداب و قوانين خاصى با هم پيوند خورده اند.نتيجه مى گيريم كه جامعه تركيبى است از افراد به گونه اى كه اگر افراد نباشند ، جامعه وجود ندارد.
استقلال جامعه
اكنون كه فهميديم جامعه از افراد تشكيل شده است، ببينيم اين تركيب چگونه تركيبى است و رابطه ى فرد با جامعه چه رابطه اى است و آيا جامعه در مقابل افراد و منهاى آن، از خود شخصيت و طبيعت دارد يا خير؟ به ديگر سخن آيا جامعه منهاى افراد انسانى داراى وجود عينى و خارجى است يا برعكس، جامعه منهاى انسان هيچگونه استقلالى ندارد؟براى اولين بار در ميان فيلسوفان اسلامى، 'عبدالرحمن بن خلدون' معروف به 'ابن خلدون' در مقدمه اى كه براى كتاب تاريخى 'العبر' نوشته است، مى گويد : هر جامعه اى دوران نوزادى، كودكى، جوانى، پيرى و فرسودگى دارد و بالاخره خواه و ناخواه در نهايت، خواهد مرد. و حتى عمر تخمينى هر جامعه را نيز حدس مى زند.
روشن است وقتى كه جامعه از افراد تشكيل شده و اين افراد در ارتباط با يكديگرند و همگى سرنوشتى مشترك خواهند داشت، خواه و ناخواه از اعمال يكديگر متاثر مى شوند. اگر اكثريت جامعه بد باشند، اقليت صالح هم از سرنوشت بد آنها بى نصيب نمى مانند و اگر اكثريت صالح باشند، اقليت بد هم از پرتو آنها استفاده مى كنند و همينطور است كه سرنوشت هر يك از اصناف در اصناف ديگر.
بر همين اساس، على عليه السلام شناخت طبقات جامعه و توجه به سلامت هر يك از اصناف را وظيفه ى حاكم مى شناسد و مالك را به شناخت دقيق اصناف ملت و توجه به سلامت هر يك از آنان دعوت مى فرمايد:
و اعلم ان الرعيه طبقات لا يصلح بعضها الا ببعض و لا غنى ببعضها، عن بعض: فمنها جنود الله و منها كتاب العامه و الخاصه و منها فضاه العدل و منها عمال الانصاف و الرفق و منها اهل الجزيه و الخراج من اهل الذمه
و مسلمه الناس و منها التجار و اهل الصناعات و منها الطبقه السفلى من ذوى الحاجه و المسكنه و كل قد سمى الله له سهمه و وضع على حده فريضته فى كتابه اوسنه نبيه - صلى الله عليه و آله و سلم - عهدا منه عندنا محفوظا.
"اى مالك!" بدان كه مردم به گروهها تقسيم شده اند. كار هيچ دسته اى جز به وسيله ى ديگرى اصلاح نمى شود و هيچ دسته اى از دسته ى ديگر بى نياز نيست. "اين گروهها عبارتند از:" لشكريان خدا، نويسندگان عمومى و خصوصى، قضات عدل، كارگزاران انصاف و خدمات، اهل جزيه و ماليات - اعم از كسانى كه در پناه اسلامند و يا مسلمانند - تجار و صنعتگران و قشر پايين "يعنى نيازمندان و مستمندان". براى هر يك از اين اصناف، خداوند سهمى را مقرر داشته و آن را در كتاب خدا يا سنت رسول الله صلى الله عليه و آله مشخص نموده و آنها را در جايگاه مناسب قرار داده كه به صورت عهد در نزد ما محفوظ است.
مى بينيم كه چگونه على عليه السلام از پيوستگى و ارتباط طبقات جامعه سخن مى گويد و براى هر يك، جايگاهى مشخص و معين در كتاب الله و سنت رسول الله صلى الله عليه و آله مى شناسد و نقش هر يك را در روند تكاملى جامعه معرفى مى كند.