سوم. از راه بيان
برخى از اعمال به دليل اهميت و ويژگى خاصى كه دارند، در قرآن مجيد و روايات ائمه ى معصومين عليهم السلام با صراحت به صالح بودن آنها اشاره شده است. اين است كه در قرآن مجيد پس از ترسيم حالتهاى مجاهدين صدر اسلام، با صراحت اعلام مى كند كه در قبال اين ويژگيها "كه بيان خواهد شد"، عمل صالح برايشان نوشته مى شود. در همين زمينه مى خوانيم:ما كان لاهل المدينه و من حولهم من الاعراب ان يتخلفوا عن رسول الله و لا يرغبوا بانفسهم عن نفسه ذلك بانهم لا يصيبهم ظما و لا نصب و لا مخمصه فى سبيل الله و لا يطون موطا يغيظ الكفار و لا ينالون من عدو نيلا الا
كتب لهم به عمل صالح ان الله لا يضيع اجرا المحسنين. و لا ينفقون نفقه صغيره و لا كبيره و لا يقطعون و اديا الا كتب لهم ليجزيهم الله احسن ما كانوا يعملون. [ سوره ى توبه، آيه ى 120. ]
مردم مدينه و باديه نشينان اطرافشان نبايد از "فرمان" رسول الله تخلف نمايند و نبايستى جان خويش را از جان وى عزيزتر دارند. اين براى اين است كه آنان در مقابل اطاعتشان "از رسول خدا" رنج تشنگى و گرسنگى و خستگى در راه خدا را نكشند و هيچ قدمى كه كفار را خشمگين كند بر ندارند و هيچ دستبردى به دشمنان دين نرسانند جز آنكه در مقابل هر يك از اين رنجها و آلام، عمل صالحى در نامه ى اعمالشان نوشته شود كه خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند. و هيچ مالى- كم يا زياد- "در راه خدا" انفاق نكنند و هيچ سرزمينى را نپيمايند جز آنكه در نامه ى عملشان نوشته شود تا خداوند بهتر از آنچه عمل مى كرده اند، به آنها پاداش دهد.
درونگرايى و مالكيت نفس
از آنجا كه حكومت اسلام مى خواهد واليانى وارسته و آزاد از هر گونه تعلقات نفسانى و... داشته باشد، على عليه السلام كه نمونه ى كامل حكومت اسلام را تشكيل داده و مالك اشتر را به عنوان استاندار به محل استاندارى فرستاده است، خطاب به وى مى فرمايد:فاملك هواك.
پس تو "اى مالك" مالك خواسته هاى دلت باشد.
قبلا در رابطه با تقوى و نگهدارى نفس از هواهاى نفسانى، مطالبى عرضه داشتيم. اكنون ببينيم در سخن مولا كه مى فرمايد: 'فاملك هواك' رابطه ى
مالكيت بر نفس با عمل صالح چيست؟ و آيا 'مالكيت بر نفس' عين 'عمل صالح' همان 'مالكيت بر نفس' است يا اينكه هر يك مفهومى جدا از ديگرى دارد؟
ممكن است بگوييم حاكميت بر نفس يكى از مصاديق اعمال صالحه است و عمل صالح تنها عمل با دست و پا و ديگر اعضاى ظاهرى انسان نيست.
'اعمال قلبيه' هم عمل است در ظرف قلب و در زمينه ى مسائل درونى. بهترين گواه صحت اين احتمال قرآن كريم است. در قرآن مجيد آمده است:
و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى. فان الجنه هى الماوى. [ سوره ى نازعات، آيه ى 39. ]
و اما كسى كه از موقعيت پروردگارش ترسيده و نفس خود را از هواها بازداشته، در حقيقت بهشت جايگاه اوست.
در اين آيه، جمله ى 'نهى النفس' به صورت فعل بيان شده و اين خود، حاكى از جنبه ى عملى نفس انسان است، يعنى اينكه انسان در جهت تكامل، بايستى نفس خود را نهى كند و از زشتيها بازدارد. با اين بيان، مى فهميم كه حاكميت بر نفس يكى از اعمال صالحه و از مهمترين آنهاست. اين اهميت تا آنجايى است كه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
لو لا تكثير فى كلامكم و تمريج فى قلوبكم لرايتم ما ارى و لسمعتم ما اسمع. [ الميزان، ج 5، ص 292. ]
اگر زياده روى در سخن گفتن و هرزه چرانى در دل شما نبود، هر چه من مى بينيم شما مى ديديد و هر چه مى شنوم، مى شنيديد.
در مقابل، برخى معتقدند كه حاكميت بر نفس خود، جزيى از اعمال صالح نيست، بلكه مقدمه ى عمل صالح است، يعنى اينكه اگر انسان بخواهد عمل صالح انجام دهد، بايستى قبلا حاكميت بر نفس و تسلط بر هواهاى نفسانى خود داشته باشد.