بدان جمعى از بى خردان به مهدويّه نوعيّه قائل شدند و گفته اند : در هر عصرى ازاعصار وجود ولىّ كاملى و مرشد كافلى لازم است كه سالك را به مبدأ نزديك كند و واسطهفيض از فيّاض بسوى خلق باشد ، و بعضى آن مرشد را تعبير به قطب وقت كرده اند .اما بعضى آن قطب را از پيغمبر افضل دانسته اند ؛ از آنكه پيغمبر خبر از ظاهر مى دادو مردم را از احكام معاشيه ظاهريّه مطّلع مى نمود ، اما ولى و مرشد اخبار از امور باطنهمى دهد ، و چون پيغمبر از دنيا برود دوره و دَولت او تمام است« و من مات قامت قيامته ».پس در مقام سير و سلوك رعايا بايد در ظلّ ظليل ولىّ خدا تعيّش نمايند .و اين طائفه دو قسم شده اند : بعضى از ايشان به طريق تناسخ قائلند يعنى : روح ولىبعد از اينكه مفارقت از بدن كرد داخل مى شود در بدن ولىّ ديگرى مانند او يا افضل از او ،