در طايفه متخيّله و عقايد فاسده كه از ايشان
و بعضى از غلات معلوم استاما طايفه متخيّله كه صورت مرشد و قطب و شيخ خودشان را حاضر مى نمايند ، و درتمام اذكار خفيّه و جليّه صورت وى را در الواح متخيّله نقش كنند ، و به عبادات مشغولشوند ، و ايشان را مانند انبياء و اولياء كه واسطه و رابطه بين عالم علوى و سفلى هستندفرض كنند ، و امثله كثيره آورند تماماً قياس و استحسان است .كار پاكان را قياس از خود مگيرگر چه باشد در نوشتن شير شيرپس به مفاد عموم« من قصده توجّه بكم »ضررى ندارد شخص عبادت كننده توسلبه يكى از ائمه بجويد و آن را سبب از براى قبول عبادت خود داند ، و شايد حكمت آنمجملاً اينطور باشد : در ابتداء عبادات مانند نماز و غيره شخص مى خواهد معبود خود رادر ذهن موجود كند و آن محال است ، و هر آنچه در ذهن تصور شود خداوند متعال جز آناست ، كما قال الباقر عليه السلام :« كلّما ميزتموه باوهامكم بأدَقِّ معانيه فهو مخلوقٌ[مصنوع]مِثلُكُممردودٌ اليكم ».