در آثار و علايم معجزه كه دلالت بر صدق نبوّت مى كند
از اين جهت است صاحب« مقاصد »اين بيان را در علايم نبى ذكر كرده است :الثانى : ان يَظهَر منهُ الاَفعالُ الخارِقةُ لِلعادَةِ لِيَكُونَ هَيولى عالَمِ العَناصِرِ مُطابقةً لَهُ مُنقادةًلِتَصرّفاتِه انقيادَ بَدنِه لِنَفسه .بعد مى گويد :فاِنَّ النّفوسَ الاِنسانيّةَ بِتَصوُّراتِها مؤثِّرةٌ فى الموادِّ البَدَنيّة كما يُشاهَدُ مِنَالاِحمِرارِ وَالاِصْفِرار .بعد مى گويد :فلا يَبعُدُ ان يَقوى نَفس النّبى حَتّى يَحْدُثَ بِاِرادَتِهِ فىِ الأرضِ رياحٌ وزلازلُوَحَرقٌ وَغَرقٌ وهلاكُ اشخاصٍ ظالِمةٍ وَخَرابُ ابدانٍ فاسِدةٍ إلى ما قال :امّا ساحر هر آنچهمى كند در معرض زوال و اضمحلال است و متوسّل به اسباب و حِيَل و آلات و اداواتمى شود مثل سحره زمان موسى عليه السلام ، و آنچه از ريسمان و عصا كردند از قرارى است كه دركتب تواريخ و سير محرّر است ، و تخيّلات صرفه كه ممّا لا وجود لها است از سلسله سحرهكه تبعه شياطين اند عموماً در مؤلفات كثيره عامه مدوّن است .و عجب آن عارف بصير را تمثيل خوشى است كه : روح القدس مانند آتش استو نفوس قدسيّه مانند كبريت احمر ، به مجرّد مجاورت با آتش ، صورت آتشى از آناحداث مى شود .البته بين اين دو مناسبت من حيث الجنسيّة والمادة هست كه به زودى آتش او را بهصورت خود مى كند و هر چه از آتش دورتر است كمتر قبول اثر از وى مى نمايد تا دورىبجائى مى رسد كه مثل آب و آتش مناسبت برداشته مى شود و مباينت كليّه حاصلمى گردد .و اگر حواريين حضرت عيسى عليه السلام دارنده كرامات بوده اند يا اولياء و اصحاب ائمههدى قدس سرهما ، براى مجاورت به روح مقدس عيسويّه و محمديّه عليهما السلام بوده به قدر صفاو صقالت جوهر ذاتى خودشان و به مقدار قربى كه داشتند تناسب پيدا كرده اند ملكات