قوله : و لا عرض ، يعنى : خداوند عرض نيست زيرا كه عرض محتاج به محل استپس اگر در محلّ و مكان مكث نمايد ساكن است و اگر اختلاف نمايد متحرك است و اين دوصفت ، صفت حدوث است نه قديم و با وجود اين مستلزم تحديد و حصر و موجب اشتغالبه جهتى و تعطيل و خلّو از جهتى ديگر مى شود تعالى اللّه عن ذلك علواً كبيراً .وَعَرَضَ بتحريك آن چيزى است كه در جسم حلول كند ، و خود ، وجود و شخصيّتىنداشته باشد و حضرات اهل كلام بدين گونه تعبير كرده اند :« ما لا يَقومُ بِنَفسِهِ وَلا يُوجَدُ إلاّفى محلٍّ يَقومُ بِهِ وَهُوَ خِلافُ الجَوْهَرِ وَذلِك نَحْوَ الحُمْرَةِ والصُفْرَة ».پس عَرَض مانند رنگهاى سرخ و زرد و سياه است كه در جامه حلول كند و خداوندمنزّه است از اين صفت از آنكه قوام و قيامش به وجود غير باشد و اين فقره مستلزم افتقارو احتياج است ، و ساحت قدس حق از فقر و احتياج مستغنى است و اين عقيده فاسدهمستلزم حلول است چنانكه حلوليّه قائل اند ؛ زيرا كه حلول عبارت است از قيام موجودىبه وجودى ديگر بر سبيل تبعيّت ، و همين معنى عرض است كه ذكر شد .و معنى ديگر حلول هم كه قيام ارواح است به اجسام جائز نيست ، پس اگر حلول بكندلازم آيد كه در تحقّق و ظهور محتاج باشد به آن چيز و مظروف و محاط و محتاج به ظرفشود ، و ظرف محيط او هر مظروف و محاط محتاجِ جسم است ، و خداوند از جسميّتعرى و برى است .[معنى]قوله : « و لا جوهر »قوله : ولا جوهر ، يعنى : خداوند جوهر نيست حضرت امير عليه السلام فرمود« وبِتَجهيرهِ