روح و ریحان جلد 2
لطفا منتظر باشید ...
خرما نتوان خورد از اين خار كه كشتيمديبا نتوان بافت از اين پشم كه رشتيمبر لوح معاصى خط عذرى نكشيديمپهلوى كباير حسناتى ننوشتيمما كشته نفسيم بس آوخ كه برآيداز ما به قيامت كه چرا نفس نكشتيمافسوس بر اين عمر گرانمايه كه بگذشتما از سر تقصير و خطا در نگذشتيمدنيا كه در آن مرد خدا گل نسرشته استنامرد كه مائيم چرا دل بسرشتيمايشان چو ملخ در پس زانوى رياضتما مور ميان بسته دوان بر در و دشتيمپيرى و جوانى چو شب و روز برآمدتا شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيمواماندگى اندر پس ديوار طبيعتحيف است و دريغا كه در صلح ببستيمچُون مرغ در اين كنگره تا كى بتوان بوديك روز نگه كن كه در اين كنگره خشتيمما را عجب از پشت و پناهى بود آن روزكامروز كسى را نه پناهيم و نه پشتيمگر خواجه شفاعت نكند روز قيامتشايد كه زمشّاطه نرنجيم كه زشتيم