روح و ریحان جلد 2
لطفا منتظر باشید ...
الجَواهر عُرِفَ أن لا جَوْهَرَ لَه ».وقال صاحب« المواقف »:إنّه لَيسَ جَوهراً ولا عَرَضاً ، أما الجَوهرُ عِندَ المُتِكلّم فَلأنّهُ المُتَحَيّزوَقَد أبطَلنا ، وأما عِندَ الحَكيم فَلأنّهُ إذا وُجِدَتْ كانت لا فِى الموضوعِ وذلِكَ إنّما يُتَصوّر فيما وجُودُهغَير ماهيّتهِ ، ووجُودُ الواجب نَفْسُ ماهيّتِه ، اَما العَرَضُ فَلاحتياجِه إلى مَحلّه .و اهل لغت مى گويند :جوهرُ الشى ء جبلَّتُه المخلوقُ عليها، و از اين جهت بعضى ازجوهر اراده كرده اند جزء لا يتجزّى را ، و در نزد اهل حكمت جوهر منحصر است به پنجقسم : هيولى و صورت و جسم[و نفس]و عقل .و گفته اند : اگر جوهر محل واقع شود هيولى است و اگر حالّ واقع شود صورت استواگر مركب از حالّ و محلّ باشد جسم است و اگر مركب از هيچ يك نباشد آن مفارق استو اگر جوهر تعلق به بدن گيرد از روى تدبير نفس است و اگر تعلق وى از روى تدبير نباشدعقل است ، و جوهر شى ء حقيقت شى ء را گويند.و صاحب« مجمع البحرين »از بعضى محققين ذكر فرموده است اسمائى كه نسبت بهذات حق مى دهند سه قسم است :اوّل :ممنوع است كه دلالت بر جسمانيّت حق مى كند .دوّم:اسمائى است كه از شرع رسيده است و در كتاب خدا نوشته شده است آن مجوّزاست .