گفتار سوم: تأثير اجازه اطرافيان و اولياى مرده مسلمان در جواز برداشت عضو
برخى از علماى اهل سنت در تأثير اجازه اطرافيان و اولياى مرده چنين استدلال كرده اند: هر حق مادى يا معنوى اشخاص با مرگ صاحبان حق به ارث مى رسد و شكى نيست كه احترام انسان مؤمن يكى از حقوق معنوى است كه خداوند براى انسان قرار داده است و انسان مى تواند از اين حق خود دفاع كند و يا با گذشت و ايثار از اين حق خود بگذرد. پس از مرگ انسان نيز اين حق احترام و كرامت او به ورثه او منتقل مى شود و چون او مى توانست در زمان حيات خود اجازه برداشت عضوى از اعضاى خود را بدهد و يا از برداشت عضو ممانعت نمايد پس از مرگ اين حق او كه از حقوق الناس است به ورثه او منتقل مى شود و ورثه به قائم مقامى مورث خود مى توانند برداشت عضو را منع كنند و يا با گذشت از حق خود اجازه برداشت دهند. بنابراين اجازه اوليا و اطرافيان مرده در برداشت عضو به منظور پيوند مؤثر و نافذ است.(7) اين استدلال قابل جواب است به اين كه:اوّلاً: مجوز برداشت عضو از انسان مرده ضرورت نجات جان بيمار مسلمان است. بنابراين هرگاه برداشت عضو به منظور نجات جان مسلمانى انجام گيرد و راه نجات او نيز منحصر به برداشت عضو از مرده مسلمان و پيوند آن باشد در اين صورت برداشت عضو به استناد قاعده تزاحم جايز خواهد بود هر چند كه وصيت واذن قبلى مرده مسلمان حاصل نباشد و يا اين كه اوليا و اطرافيان مرده اجازه برداشت عضو را ندهند; البته جلب رضايت آنان جهت رفع هرگونه عكس العمل ناشى از عواطف و احساسات مطلوب به نظر مى رسد. امّا اگر برداشت عضو از مرده مسلمان و پيوند آن به منظور زيبايى و از بين بردن زشتى در شخص گيرنده انجام گيرد قطعاً در اين صورت برداشت عضو به دليل فقدان ضرورت مغاير بااحترام و كرامت مرده مسلمان است و جايز نخواهد بود و وصيت و اذن قبلى و اجازه بعدى اوليا و اطرافيان مرده نيز در اين صورت تأثيرى در عدم جواز ندارد زيرا وصيت بايد به امر راجح باشد و بدون تحقق مصلحت اهمّ وصيت نافذ نيست و وقتى اذن قبلى و وصيت صاحب عضو در زمان حيات خود براى برداشت عضو در غير موارد ضرورت نافذ نباشد اجازه اوليا و اطرافيان او هم به طريق اولى نافذ نخواهد بود. امّا اگر برداشت عضو به منظور تعويض عضو فاسد و تأمين سلامتى بيمار مسلمان گيرنده عضو صورت گيرد در اين جا نيز بنا بر اختلاف موجود بين فقها در توسعه و