مرگ مغزی و پیوند اعضا از دیدگاه فقه و حقوق نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
احكام ميّت مانند ارث وصيت عده وفات در مورد زوجه و … بر او جارى مى شود؟ از زمان مرگ مغزى يا از زمان جداكردن دستگاه هاى مذكور و توقف قلب؟ در قرآن مجيد و احاديث اهل بيت{ كه مبنا و اساس استنباط احكام الهى است (موت شخص) به معناى مرگ به عنوان موضوع و محور ذكر شده است. شأن فقيه هم اين است كه احكام خداوند را از منابع و مآخذ خود استنباط كرده در اختيار مسلمانان قرار بدهد امّا تشخيص موضوع به عهده فقيه نيست و تشخيص آن اغلب با نظر اهل عرف و گاهى با نظر متخصّص است; مثلاً شارع مقدس اسلام (آب) را پاك كننده معرفى مى كند امّا اين كه (آب) چيست و حدّ و مرز آن تا كجا است؟ اگر با يك مقدار كم از خاك مخلوط شد نيز مسلّما آب صدق مى كند ولى اگر با مقدار بيش تر و بيش تر مخلوط باشد آيا باز هم آب صدق مى كند؟ اين بستگى به نظر و تشخيص اهل عرف دارد. و نيز مثلاً به ما امر فرموده اند كه در حال نماز استقبال قبله نماييد آيا در استقبال اين اندازه دقّت معتبر است كه اگر يك خط از وسط پيشانى نمازگزار خارج شود به وسط خانه كعبه بخورد يا اين كه همين قدر كه عرفاً بگويند مقابل خانه كعبه ايستاده است كافى است؟ در اين مورد تشخيص و قضاوت با اهل عرف است. در موارد مذكور در فوق نيز نظر عرف و نظر متخصّص ملاك و ميزان است و به نظر مى رسد تا خون در رگ هاى بدن جريان دارد و نبض مى زند شخص نمرده است و در صورتى كه موردى پيش بيايد كه اهل عُرف متحيّر و مردّد باشند و متخصّص هم نتواند تشخيص قاطع بدهد بايد به قواعد ديگرى كه در اصول فقه مدوّن است مراجعه كنيم و مقتضاى قواعد در موارد مزبور احتياط است و ما احكام ارث و وصيت و عدّه وفات … را از زمانى در نظر مى گيريم كه يقين به تحقّق مرگ داشته باشيم.تعدادى از بيماران به دليل ضايعات مغزى غيرقابل بازگشت و غيرقابل جبران فعاليت هاى قشر مغز خود را از دست داده در حالت اغماى كامل بوده و به تحريكات داخلى و خارجى پاسخ نمى دهند ضمناً فعاليت هاى ساقه مغز خود را نيز از دست داده فاقد تنفس و پاسخ به تحريكات متفاوت نورى و فيزيكى مى باشند در اين گونه موارد احتمال بازگشت فعاليت هاى مورد اشاره مطلقاً وجود نداشته بيمار داراى ضربان خودكار قلب بوده كه ادامه اين ضربان هم موقتى و تنها به كمك دستگاه تنفس مصنوعى به مدت چند ساعت و حداكثر چند روز مقدور مى باشد. اين وضعيت در اصطلاح پزشكى مرگ مغزى ناميده مى شود. از طرفى نجات جان عده ديگرى از بيماران منوط به استفاده از اعضاى مبتلايان به مرگ مغزى است. با عنايت به اين كه اين اشخاص فاقد تنفس شعور احساس و حركت ارادى هستند و هيچ گاه حيات خود را باز نمى يابند مستدعى است ارشاد فرماييد (لطفاً با اشاره اجمالى به دليل):1 ـ آيا در صورت احراز شرايط فوق مى توان از اعضاى مبتلايان به مرگ مغزى براى نجات جان بيماران ديگر استفاده كرد؟ در صورتى كه افرادى كه با مرگ مغزى مواجه شده اند كاملاً فاقد حسّ و حركت مى باشند و خون در رگ هاى بدن آن ها از جريان افتاده و ضربان نبض آن ها نيز قطع شده است و مطلبى كه در سؤال قبل پاسخ داديم درباره آنها صدق مى كند