مرگ مغزی و پیوند اعضا از دیدگاه فقه و حقوق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مرگ مغزی و پیوند اعضا از دیدگاه فقه و حقوق - نسخه متنی

حسین حبیبی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يعنى جوهر مدّبر بدن حدّ و تعريفى دارد و به همين جهت است كه حكما نفس را در علم طبيعيات ذكر كرده اند و تعريفى كه شامل نفوس سه گانه ارضيه باشد آن است كه گفته اند: (النفس كمال اوّل لجسم طبيعى آلى ذى حيوة بالقوة) كه تفسير آن گذشت. با تأمل و ژرف نگرى در نوشته هاى حكماى الهى در بخش الهيات كتاب هاى فلسفه و طب و بيانات ايشان در بخش طبيعيات به اين نتيجه مى رسيم كه بايد بين روح و نفسى كه فلاسفه و حكماى الهى از آن در بخش الهيات بحث مى كنند و روح ونفسى كه در بخش طبيعيات حكمت و كتب طب از آن بحث مى كنند تمايز قائل شد; به عبارت ديگر روح و نفس مشترك لفظى هستند روحى كه در كتاب هاى طب استعمال مى شود غير از روح به معنى نفس ناطقه انسانى است كه مقصود حكيم الهى است. روح مورد بحث در كتب طب جسم است و روح مورد نظر فلاسفه الهى وراى جسم و جسمانى و فوق طبيعت مادى است. استاد علاّمه حسن زاده آملى روح را چنين تعريف مى كنند: رأى ارباب تحقيق بر آن قرار گرفته است كه روح داخل بدن نيست در اين وجه كه جزء بدن باشد يا در بدن حلول كرده باشد بلكه او جوهرى است مجرّد و از صفاتى كه لازم جسميّت است بريّ و از عوارض ماديّه عارى و تعلقى كه به بدن دارد همين تعلق تدبير و تصرف است و بس. و اين قول مختار اعاظم حكماى الهى و پسنديده اكابر صوفيه و اشراقيين است و رأى اكثر متكلّمين اماميه نيز بر آن قرار گرفته مثل شيخ مفيد و بنى نوبخت و خواجه نصيرالدين طوسى و شيخ جمال الدين مطهّر حِليّ و از اشاعره نيز جمعى با ايشان در اختيار اين قول موافقت كرده اند مثل راغب اصفهانى و محمد غزالى و امام فخررازى و اين مذهبى است پسنديده و راهى است شايسته كه كتب آسمانى به آن نازل است و احاديث مصطفوى بر آن ناظر و به دلايل عقليه و علامات حدسيّه و مكاشفات ذوقيّه معاضَد.(17) على بن ابى حزم در كليات طب با تصريح بر اين تمايز مى گويد: الارواح و لانعنى بها ما يسمّيه الفلاسفة النفس الناطقة كما يراد بها فى الكتب الالهية بل نعنى بها جسماً لطيفاً بخارياً يتكون عن لطافة الاخلاط كتكون الاعضاء عن كثيفها و الارواح هى الحاملة للقوى;(18) مراد ما از ارواح آن چه كه فلاسفه به آن نفس ناطقه اطلاق مى كنند و در كتب الهيات نيز مورد نظر است نمى باشد بلكه مقصود ما از روح جسم لطيف بخارى است كه از لطافت اخلاط چهارگانه تن حاصل مى شود چنان كه اعضا از كثافت اخلاط متكون مى گردند و ارواح حامل قوا هستند. روحى كه حامل قوا است روح حيوانى نيز خوانند و چون قوا

/ 180