مرگ مغزی و پیوند اعضا از دیدگاه فقه و حقوق نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
روح از لطافت خون پديد آيد …. اطبا گفته اند: كه قوت حيوانى با آن كه شخص را و اندام ها را شايسته قبول حيات كرده است آغاز رسيدن روح به همه تن و اعضا از اوست وآغاز حركت انقباض و انبساط هم از وى تا پندارى كه اين قوت حيوانى با قياس با زندگى اندام ها را فعل پذير مى كند يعنى پذيراى زندگانى و اين معنا را به تازى انفعال گويند.(20) شيخ اشراق نيز در (پرتونامه) پس از برشمردن قواى حواس باطنى انسان مى گويد: حامل اين جمله قوّت ها روح حيوانى است و اين روح جسمِ لطيفِ گرم است كه از لطافت اخلاط تن حاصل مى شود همچو اعضا از كثافت آن و آن از تجويف چپ دل بيرون مى آيد و روح حيوانى خوانندش. آن شاخ كه به دماغ رود و معتدل شود به تبريد دماغ آن را روح نفسانى خوانند و حس و حركت از اين شاخ حاصل مى شود و آن شاخ كه به جگر رود قوّت هاى نباتى دهد چون غاذيه و غير آن و اين را روح طبيعى خوانند.(21) از بيان مطالب پيشين دانسته شد:1 ـ نظريه اخلاطى پايه و اساس طب يونان و به تبع آن طب اسلامى را تشكيل مى داد و قلب به عنوان كانون و مركز حيات انسانى شناخته مى شد و مرگ انسان مستند به مرگ قلب بود لكن با پيشرفت علوم پزشكى و اختراع تجهيزات پزشكى مدرن مانند ميكروسكوپ و اثبات نظريه سلولى و منشأ عفونى داشتن بيمارى ها پايان اعتبار نظريه اخلاطى اعلام شد و در حال حاضر اين نظريه جايگاهى ندارد.2 ـ كشف سيستم گردش خون تشريح سيستم حياتى سلول ها بافت ها و اعضا كشف تدريجى بودن مرگ اعضا و مراحل حيات انسان تمايز بين مرگ انسان و مرگ اعضا توسط علم بيوشيمى موفقيت در متوقف ساختن قلب و مُحوّل كردن وظيفه قلب طبيعى به قلب مصنوعى و دستگاه تنفسى و انجام موفقيت آميز پيوند قلب جملگى دست به دست هم داده و مفهوم قديمى مرگ را كه بر اساس آن مرگ صد در صد مربوط به قلب بود متحول ساخته و بطلان مفاهيم مربوط به روح حيوانى مذكور در بخش طبيعيات حكمت و كتب طب قديم را كه بر اساس نظريه اخلاطى استوار بود به اثبات رساند و خط بطلان بر كانون بودن قلب براى روح حيوانى كشيد.3 ـ متأسفانه برخى از دانشمندان عامه و فقها و مراجع عظام شيعه بدون عنايت به بطلان نظريه اخلاطى و كانون بودن قلب براى روح حيوانى و صرفا تحت تأثير مطالب مذكور در بخش طبيعيات حكمت و كانون دانستن قلب براى روح حيوانى تا قبل از توقف كامل قلب جدا كردن دستگاه هاى پزشكى از شخص متوفاى مغزى و يا برداشت عضو از چنين شخصى راجايز نمى دانند به عنوان نمونه دو مورد از فتاواى مذكور را كه بر اين امر صراحت دارد در ذيل نقل مى شود. سؤال: چه زمانى احكام ميت مانند ارث