مرگ مغزی و پیوند اعضا از دیدگاه فقه و حقوق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مرگ مغزی و پیوند اعضا از دیدگاه فقه و حقوق - نسخه متنی

حسین حبیبی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به ساير قسمت هاى بدن را برعهده دارد و مراد از قلب كه در قرآن كريم و روايات مورد خطاب قرار گرفته است روح و نفس ناطقه انسانى است نه اين قطعه گوشت صنوبرى شكل.

4 ـ مرحله حيات عضوى نشان داد كه ممكن است انسان بميرد ولى اعضا و اندام هاى بدن او مانند قلب كليه و كبد با وجود شرايط مناسب زيستى تا مدت هاى طولانى به حيات خود ادامه دهند و به اثبات رسيده است كه حيات اعضا به منزله زنده بودن شخص صاحب عضو نيست و حركت قلب متوفاى مغزى مانند حركت حيوان بعد از سر بريدن است.

5 ـ در بحث مرگ از نظر فقها و پزشكان نيز روشن شد كه مرگ از نظر فقها يعنى مفارقت و جدا شدن روح از بدن و از نظر پزشكان مرگ يعنى توقف غيرقابل بازگشت كليه اعمال مغزى; به عبارت ديگر از نظر پزشكان زمانى كه اعمال مخ )نيم كره هاى مغزى( و ساقه مغز دچار وقفه شود و كليه واكنش هاى ساقه مغز مختل گردد مرگ قطعى شخص فرا رسيده است و امكان برگشت به حيات وجود ندارد. در مورد صدق تعريف مرگ درباره اشخاصى كه به مرگ طبيعى مى ميرند بين فقها و پزشكان اتفاق نظر است تنها مورد اختلاف نظر آن ها در صدق تعريف مرگ درباره افرادى است كه به رغم مرگ مغز آن ها ضربان قلب و تنفس آن ها به كمك دستگاه هاى فنى پزشكى ادامه دارد. با بطلان كانون بودن قلب براى روح حيوانى اثبات شد كه مرگ انسان منسوب به مرگ مغز است نه مرگ قلب; به عبارت ديگر روح و نفس انسانى به وسيله مراكز عالى مغز )مخ شامل نيم كره هاى مغزى و ساقه مغز( در بدن تصرف مى كند و در قلمرو بدن حكم مى راند. بنابراين هرگاه مراكز عالى مغز بميرد روح از بدن جدا مى شود چون با مرگ مراكز عالى مغز استعداد و قابليت لازم براى تصرف روح در بدن زائل مى شود و روح از بدن مفارقت مى كند هرچند ضربان قلب و تنفس او به طور مصنوعى و با كمك دستگاه هاى فنى پزشكى ادامه داشته باشد. بدين ترتيب بين قول فقها و پزشكان در صدق تعريف مرگ بر اشخاص مبتلا به مرگ مغزى نيز توافق حاصل شد. در تشخيص مصاديق مرگ مسلّم مغزى و تحقق مفارقت روح از بدن نيز بيان شد كه تشخيص مصاديق موضوع وظيفه فقيه نيست بلكه از آن جا كه تشخيص مرگ مسلّم مغزى امرى فوق العاده تخصصى است عرف عام نيز در تميز وقوع يا عدم وقوع مرگ در اين موارد متحير است وتوانايى تشخيص مرگ را در اين موارد ندارد. با وجود اين در اغلب موارد مانند ضربات جمجمه اى باز ناشى از تصادفات رانندگى و حوادث ناشى از كار و يا متلاشى شدن جمجمه بر اثر اصابت گلوله مرگ مسلّم مغزى شخص به طور قطعى قابل تشخيص است و پزشكان متخصص به اتفاق آرا مرگ مغزى غيرقابل بازگشت مصدوم را اعلام مى كنند و آن چه از نظر فقه و فقها مهم است احراز مرگ و پايان زندگى شخص و

/ 180