مراد طلبيدن خسرو از شيرين و مانع شدن او - خسرو و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خسرو و شیرین - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مراد طلبيدن خسرو از شيرين و مانع شدن او





  • گر اين دل چون تو جانان را نخواهد
    ولى تب كرده را حلوا چشيدن
    بسا بيمار كز بسيار خوارى
    اگر چه طبع جويد ميوه تر
    ملك چون ديد كو در كار خام است
    به لابه گفت كاى ماه جهان تاب
    صواب آيد روا دارى پسندى
    دويدم تا به تو دستى در آرم
    چو مي بينم كنون زلفت مرا بست
    نگويم در وفا سوگند بشكن
    اسيرى را به وعده شاد مي كن
    ز باغ وصل پر گل كن كنارم
    مگر زان گل گلاب آلود گردم
    تو سرمست و سر زلف تو در دست
    چو با تو مي خورم چون كش نباشم
    كمر زرين بود چون با تو بندم
    گر از من مي برى چون مهره از مار
    گر از درد سر من مي شوى فرد
    جگر خور كز تو به يارى ندارم مرا گر روى تو دلكش نباشد
    مرا گر روى تو دلكش نباشد



  • دلى باشد كه او جان را نخواهد
    نيرزد سالها صفرا كشيدن
    بماند سال و مه در رنج و زارى
    اگر چه ميل دارد دل به شكر
    زبانش توسن است و طبع رام است
    عتاب دوستان نازست بر تاب
    كه وقت دستگيرى دست بندى
    به دست آرم تو را دستى برآرم
    تو در دست آمدى من رفتم از دست
    خمارم را به بوسى چند بشكن
    مبارك مرده اى آزاد مي كن
    چو دانى كز فراقت بر چه خارم
    به بوى از گلستان خشنود گردم
    اگر خوشدل نشينم جان آن هست
    تو را بينم چرا دلخوش نباشم
    دهن شيرين شود چون با تو خندم
    من از گل باز مي مانم تو از خار
    من از سر دور مي مانم تو از درد
    ز تو خوشتر جگر خوارى ندارم دلم باشد وليكن خوش باشد
    دلم باشد وليكن خوش باشد


/ 380