فرستادن خسرو شاپور را به طلب شيرين - خسرو و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خسرو و شیرین - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرستادن خسرو شاپور را به طلب شيرين





  • شفاعت كرد روزى شه به شاپور
    بيار آن ماه را يك شب درين برج
    من از بهر صلاح دولت خويش
    كه ترسم مريم از بس ناشكيبى
    همان بهتر كه با آن ماه دلدار
    اگر چه سوخته پايم ز راهش
    گر اين شوخ آن پريرخ را ببيند
    پذيرفتار فرمان گشت نقاش
    به قصر آمد چو دريائى پر از جوش
    حكايت كرد با شيرين سرآغاز
    ملك را در شكارت رخش تند است
    از آن او را چنين آزرم دارد
    بيا تا يك سواره برنشينيم
    طرب مي ساز با خسرو نهانى
    بت تنها نشين ماه تهى رو
    به تندى بر زد آوازى به شاپور
    مگو چندين كه مغزم را برفتى
    نه هر گوهر كه پيش آيد توان سفت
    نه هر آبى كه پيش آيد توان خورد نيايد هيچ از انصاف تو يادم
    نيايد هيچ از انصاف تو يادم



  • كه تا كى باشم از دلدار خود دور
    كه پنهان دارمش چون لعل در درج
    نيارم رغبتى كردن به دو بيش
    چو عيسى بركشد خود را صليبى
    نهفته دوستى ورزم پري وار
    چو دست سوخته دارم نگاهش
    شود ديوى و بر ديوى نشيند
    كه بندم نقش چين را در تو خوش باش
    كه باشد موج آن دريا همه نوش
    كه وقت آمد كه بر دولت كنى ناز
    وليك از مريمش شمشير كند است
    كه از پيمان قيصر شرم دارد
    ره مشگوى خسرو بر گزينيم
    سر آيد خصم را دولت چو دانى
    تهى از خويشتن تنها ز خسرو
    كه از خود شرم داراى از خدا دور
    كفايت كن تمام است آنچه گفتى
    نه هرچ آن بر زبان آيد توان گفت
    نه هرچ از دست برخيزد توان كرد به بي انصافيت انصاف دادم
    به بي انصافيت انصاف دادم


/ 380