دو تا كرد از غمش سرو روان را سمن را از بنفشه طرف بر بست به لاله تخته گل را تراشيد پرند ماه را پيوند بگشاد جهان را سوخت از فرياد كردن چنين آيد ز ياران شرط يارى بر آن حمال كوه افكن ببخشود غريبى كشته بيش ار زد فغانى بدينسان عاشقى در غم بميرد؟ حساب از كار او دورست ما را چو دانم سخت رنجيدى ز مرگش چرا بايستش اول كشتن از درد غمش ميخور كه خونش هم تو خوردى اگر صدسال بر خاكش نشينى چو خاك ارصد جگر دارى به دستى وليكن چون ندارد گريه سودى به غم خوردن نكردى هيچ تقصير بنا بر مرگ دارد زندگانى تو روزى او ستاره اى دل افروزتو صبحى او چراغ ار دل پذيرد تو صبحى او چراغ ار دل پذيرد
به نيلوفر بدل كرد ارغوان را رطب ها را به زخم استخوان خست به لولو گوشه مه را خراشيد ز رخ برقع ز گيسو بند بگشاد به زارى دوستان را ياد كردن همين باشد نشان دوستدارى به سر زانو به زانو كوه پيمود جهان گو تا بر او گريد جهانى چنو باد آنكه زو عبرت نگيرد دل از بهر تو رنجورست ما را كه مرد و هم نمي گوئى به تركش چو كشتى چند خواهى اندهش خورد عزيزش كن كه خوارش هم تو كردى ازو خاكي ترى كس را نبينى نيابى مل او شيرين پرستى چه بايد بى كباب انگيخت دودى چه شايد كرد با تاراج تقدير نخواهد زيستن كس جاودانى فرو ميرد ستاره چون شود روزچراغ آن به كه پيش از صبح ميرد چراغ آن به كه پيش از صبح ميرد