مردن مريم و تعزيت نامه شيرين به خسرو از راه باد افراه
بهشت از حضرتش ميعادگاهى است درين دوران كه مه تا ماهى اوراست خبر دارد كه روز و شب دو رنگ است درين صندل سراى آبنوسى عروس شاه اگر در زير خاكست فلك زان داد بر رفتن دليرش از او به گرچه شه را همدمى نيست نظر بر گلستانى ديگر آرد دريغ آنست كان لعبت نماند مرنج اى شاه نازك دل بدين رنج مخور غم كادمى غم برنتابد برنجد نازنين از غم كشيدن عنان آن به كه از مريم بتابى اگر در تخته رفت آن نازنين جفت به مى بنشين ز مژگان مى چه ريزى نه هر كش پيش ميرى پيش ميرد تو زى كو مرد و هر كو زاد روزى به ناليدن مكن بر مرده بيداد چو كار كالبد گيرد تباهىز بهر چشمه اى مخروش و مخراش ز بهر چشمه اى مخروش و مخراش
ز باغ دولتش طوبى گياهى است ز ماهى تا به ماه آگاهى اوراست نوالش گه شكرگاهى شرنگ است گهى ماتم بود گاهى عروسى عروسان دگر دارد چه باكست كه بود آگه ز شاه و زود سيريش شهنشه زود سير آمد غمى نيست و زو به دلستانى در بر آرد وگرنه هر كه ماند عيش راند كه گنج است آن صنم در خاك به گنج چو غم گفتى زمين هم برنتابد نسازد نازكان را غم چشيدن كه گر عيسى شوى گردش نيابى به ترك تخت شاهى چون توان گفت غمت خيزد گر از غم برنخيزى بدين سختى غمى در پيش گيرد به مرگش تن ببايد داد روزى كه مرده صابرى خواهد نه فرياد نه درويشى به كار آيد نه شاهىز فيض دجله گو يك قطره كم باش ز فيض دجله گو يك قطره كم باش