صفت داد و دهش خسرو - خسرو و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خسرو و شیرین - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صفت داد و دهش خسرو





  • شناسائى كه انجم را رصد راند
    كسى كو تخت خسرو در نظر داشت
    چنين تختى نه تختى كاسمانى
    چو پيلى گر بود پيل آدمى روى
    زمين تا آسمان رانى گشاده
    ارم را خشك بد در مجلسش جام
    بزرگى بايدت دل در سخا بند
    درم دارى كه از سختى در آيد
    به شادى شغل عالم درج ميكن
    چنين ميده چنان كش ميستانى
    جهاندارى به تنها كرد نتوان
    بداند هر كه با تدبير باشد
    مخور تنها گرت خود آبجوى است
    به بايد خويشتن را شمع كردن
    ببين قارون چه برد از گنج دنيا
    به رنج آيد به دست اين خود سليم است
    چو آيد رنج باشد چون شود رنج
    ملك پرويز كز جمشيد بگذشت
    بدش با گنج دادن خنده ناكى دو نوبت خوان نهادى صبح تا شام
    دو نوبت خوان نهادى صبح تا شام



  • از آن تخت آسمان را تخته بر خواند
    هزاران جام كيخسرو ز برداشت
    بر او شاهى نه شه صاحبقرانى
    چو شير ار شير باشد عنبرين موى
    ريا تارى خوانى نهاده
    فلك را حلقه بد بر درگهش نام
    سر كيسه به برگ گندنا بند
    سرو كارش به بدبختى گرايد
    خراجش ميستان و خرج ميكن
    و گر بدهى و نستانى تو دانى
    به تنهائى جهان را خورد نتوان
    كه تنها خوار تنها مير باشد
    كه تنها خور چو دريا تلخ خوى است
    به كار ديگران پا جمع كردن
    نيرزد گنج دنيا رنج دنيا
    چو از دستت رود رنجى عظيم است
    تهى دستى شرف دارد بدين گنج
    به گنج افشانى از خورشيد بگذشت
    چو خاكش گنج و او چون گنج خاكى خورش با كاسه دادى باده با جام
    خورش با كاسه دادى باده با جام


/ 380