شبى دارم سياه از صبح نوميد غمى دارم هلاك شير مردان ندارم طاقت اين كوره تنگ توئى يارى رس فرياد هر كس ندارم طاقت تيمار چندين به آب ديده طفلان محروم به بالين غريبان بر سر راه به داور داور فرياد خواهان بدان حجت كه دل را بنده دارد به دامن پاكى دين پرورانت به محتاجان در بر خلق بسته به دور افتادگان از خان و مان ها به وردى كز نوآموزى بر آيد به ريحان نار اشك ريزان به نورى كز خلايق در حجاب است به تصديقى كه دارد راهب دير به مقبولان خلوت برگزيده به هر طاعت كه نزديكت صواب است به آن آه پسين كز عرش پيشستكه رحمى بر دل پر خونم آور كه رحمى بر دل پر خونم آور
درين شب رو سپيدم كن چو خورشيد برين غم چون نشاطم چير گردان خلاصى ده مرا چون لعل ازين سنگ به فرياد من فرياد خوان رس اغنى يا غيا المستغيين بسوز سينه پيران مظلوم به تسليم اسيران در بن چاه به يارب يارب صاحب گناهان بدان آيت كه جان را زنده دارد به صاحب سرى پيغمبرانت به مجروحان خون بر خون نشسته به واپس ماندگان از كاروانها به آهى كز سر سوزى بر آيد به قرآن و چراغ صبح خيزان به انعامى كه بيرون از حساب است به توفيقى كه بخشد واهب خير به معصومان آلايش نديده به هر دعوت كه پيشت مستجاب است بدان نام مهين كز شرح بيشستوزين غرقاب غم بيرونم آور وزين غرقاب غم بيرونم آور