بازگشتن خسرو از قصر شيرين - خسرو و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خسرو و شیرین - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بازگشتن خسرو از قصر شيرين





  • نه از دل در جهان نظاره مي كرد
    به آسايش نمودن سر نمي داشت
    نديم و حاجب و جاندار و دستور
    به صنعت هر دم آن استاد نقاش
    زدى بر آتش سوزان او آب
    دلش دادى كه شيرين مهربانست
    اگر شيرين سر پيكار دارد
    مكن سودا كه شيرين خشم ريزد
    مرنج از گرمى شيرين رنجور
    ملك چون جاى خالى ديد از اغيار
    كه ديدى تا چه رفت امروز با من
    چه بي شرمى نمود آن ناخدا ترس
    كله چون نارون پيشش نهادم
    تبر بر نارون گستاخ ميزد
    نه زان سرما نوازش گرم گشتش
    زبانش سر بسر تير و تبر بود
    بلى تيزى نمايد يار با يار
    ز تيزى نيز من دارم نشانى
    اگر هاروت بابل شد جمالش ز بس سردى كه چون يخ شد سرشتم
    ز بس سردى كه چون يخ شد سرشتم



  • بجاى جامه دل را پاره مي كرد
    سر از زانوى حسرت برنمي داشت
    همه رفتند و خسرو ماند و شاپور
    بر او نقش طرب بستى كه خوش باش
    به رويش در بخنديدى چو مهتاب
    بدين تلخى مبين كش در زبانست
    رطب دانى كه سر با خار دارد
    ز شيرينى بجز صفرا چه خيزد
    كه شيرينى به گرمى هست مشهور
    شكايت كرد با شاپور بسيار
    چه كرد آن شوخ عالم سوز با من
    چو زن گفتى كجا شرم و كجا ترس
    به استغفار چون سرو ايستادم
    به دهره سرو بن را شاخ ميزد
    نه دل زان سخت روئى نرم گشتش
    يكايك عذرش از جرمش بتر بود
    نه تا اين حد كه باشد خار با خار
    مرا در كالبد هم هست جانى
    و گر سر بابل هندوست خالش فسون هر دو را بر يخ نوشتم
    فسون هر دو را بر يخ نوشتم


/ 380