نواهائى چنان چالاك مي زد چنان بر ساختى الحان موزون جز او كافزون شمرد از زهره خود را در آن مجلس كه عيش آغاز كردند نواى هر دو ساز از بربط و چنگ ترنمشان خمار از گوش مي برد به ناله سينه را سوراخ كردند ملك فرمود تا يكسر غلامان مغنى ماند و شاهنشاه و شاپور ستاى باربد دستان همى زد نكيسا چنگ را خوش كرده آغاز ملك بر هر دو جان انداز كرده چو زين خرگاه گردان دور شد شاه بگرد خرگه آن چشمه نور ز گنج پرده گفت آن هاتف جان بدين درگه نشانش ساز در چنگ به حسب حال من پيش آورد ساز نكيسا را بر آن در برد شاپور كز اين خرگاه محرم ديده بر دوزنوا بر طرز اين خرگاه ميزن نوا بر طرز اين خرگاه ميزن
كه مرغ از درد پر بر خاك مي زد كه زهره چرخ ميزد گرد گردون ندادى ياريى كس باربد را به يك جا چنگ و بربط ساز كردند بهم در ساخته چون بوى با رنگ يكى دل داد و ديگر هوش مي برد غلامان را به شه گستاخ كردند برون رفتند چون كبك خرامان شدند آن ديگران از بارگه دور به هشيارى ره مستان همى زد فكنده ارغنون را زخمه بر ساز در گنج و در دل باز كرده بر آمد چون رخ خرگاهيان ماه طوافى كرد چون پروانه شاپور كز اين مطرب يكى را سوى من خوان كه تا بر سوز من بردارد آهنگ بگويد آنچه من گويم بدو باز نشاندش يك دو گام از پيشگه دور سماع خرگهى از وى در آموزرهى كو گويدت آن راه ميزن رهى كو گويدت آن راه ميزن