زفاف خسرو و شيرين - خسرو و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خسرو و شیرین - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زفاف خسرو و شيرين





  • چنان بدمست كش بيهوش بردند
    چو شيرين در شبستان آگهى يافت
    به شيرينى جمال از شاه بنهفت
    ظريفى كرد و بيرون از ظريفى
    عجوزى بود مادر خوانده او را
    چگويم راست چون گرگى به تقدير
    دو پستان چون دو خيك آب رفته
    تنى چون خركمان از كوژپشتى
    دو رخ چون جوز هندى ريشه ريشه
    دهان و لفجنش از شاخ شاخى
    شكنج ابرويش بر لب فتاده
    نه بيني خرگهى بر روى بسته
    مژه ريزيده چشم آشفته مانده
    به عمدا زيورى بر بستش آن ماه
    بدان تا مستيش را آزمايد
    ز طرف پرده آمد پير بيرون
    گران جانى كه گفتى جان نبودش
    شه از مستى در آن ساعت چنان بود
    وليك آن مايه بودش هوشيارى كمان ابروان را زه برافكند
    كمان ابروان را زه برافكند



  • بجاى غاشيش بر دوش بردند
    كه مستى شاه را از خود تهى يافت
    نهادش جفته اى شيرين تر از جفت
    نشايد كرد با مستان حريفى
    ز نسل مادران وا مانده او را
    نه چون گرگ جوان چون روبه پير
    ز زانو زور و از تن تاب رفته
    برو پشتى چو كيمخت از درشتى
    چو حنظل هر يكى زهرى به شيشه
    به گورى تنگ مي ماند از فراخى
    دهانش را شكنجه بر نهاده
    نه دندان يك دو زرنيخ شكسته
    ز خوردن دست و دندان سفته مانده
    عروسانه فرستادش بر شاه
    كه مه را ز ابر فرقى مي نمايد؟
    چو مارى كايد از نخجير بيرون
    به دندانى كه يك دندان نبودش
    كه در چشم آسمانش ريسمان بود
    كه خوشتر زين رود كبك بهارى بدان دل كاهوى فربه در افكند
    بدان دل كاهوى فربه در افكند


/ 380