بزرگ اميد چون گلبرگ بشكفت گاو شنزبه و شير چو گاو شنزبه زان شير جماش هوا بشكن كزو يارى نيايد روباه و طبل كزان طبل دريده خورد روباه مكن تا در غمت نايد درازى زاغ و مار كه با تو آن كند كان زاغ با مار همان پاداش بينى وقت نيرنگ خرگوش و شير كه با شير رباخور كرد خرگوش به خود كشتن توان زين خاكدان رست سازش شغال و گرگ و زاغ بر كشتن شتر كه از شخصى شتر سرباز كردند به چاره كين توان جستن ز اعدا بط و سنگ پشت كشف را با بطان فصلى چنين رفت ز نااهلان همان بينى در اين بندبازرگان دانا و بازرگان نادان بازرگان دانا و بازرگان نادان
چهل قصه به چل نكته فرو گفت نخستين گفت كز خود بر حذر باش نجارى بوزينه كه از بوزينه نجارى نيايد بتلبيس آن توانى خورد ازين راه زاهد ممسك خرقه به دزد باخته چو زاهد ممسكى در خرقه بازى مخور در خانه كس هيچ زنهار مرغ ماهى خوار و خرچنگ كه ماهى خوار ديد از چنگ خرچنگ ربا خوارى مكن اين پند بنيوش سه ماهى و رستن يكى از شست چنانك آن پيرماهى زافت شست شغال و گرگ و زاغ اين ساز كردند طيطوى با موج دريا چنان كان طيطوى از موج دريا بسا سر كز زبان زيرزمين رفت مرغ و كپى و كرم شب تاب كه ديد آن ساده مرغ از كپيى چند