كشتن شيرويه خسرو را - خسرو و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خسرو و شیرین - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كشتن شيرويه خسرو را





  • شبى تاريك نور از ماه برده
    زمانه با هزاران دست بي زور
    شهنشه پاى را با بند زرين
    بت زنجر موى از سيمگون دست
    ز شفقت ساقهاى بند سايش
    حكايت هاى مهرانگيز مي گفت
    به هر لفظى دهن پر نوش مي داشت
    چو خسرو خفت و كمتر شد جوابش
    دو يار نازنين در خواب رفته
    جهان مي گفت كامد فتنه سرمست
    فرود آمد ز روزن ديو چهرى
    چو قصاب از غضب خونى نشانى
    چو دزد خانه بر كالا همى جست
    به بالين شه آمد تيغ در مشت
    چنان زد بر جگرگاهش سر تيغ
    چو از ماهى جدا كرد آفتابى
    ملك در خواب خوش پهلو دريده
    ز خونش خوابگه طوفان گرفته
    به دل گفتا كه شيرين را ز خوشخواب دگر ره گفت با خطر نهفته
    دگر ره گفت با خطر نهفته



  • فلك را غول وار از راه برده
    فلك با صد هزاران ديده شبكور
    نهاده بر دو سيمين ساق شيرين
    به زنجير زرش بر مهره مي بست
    همى ماليد و مي بوسيد پايش
    كه بر بانگ حكايت خوش توان خفت
    بر آواز شهنشه گوش مي داشت
    به شيريت در سرايت كرد خوابش
    فلك بيدار و از چشم آب رفته
    سياهى بر لبش مسمار مي بست
    نبوده در سرشتش هيچ مهرى
    چو نفاط از بروت آتش فشانى
    سرير شاه را بالا همى جست
    جگرگاهش دريد و شمع را كشت
    كه خون برجست ازو چون آتش از ميغ
    برون زد سر ز روزن چون عقابى
    گشاده چشم و خود را كشته ديده
    دلش از تشنگى از جان گرفته
    كنم بيدار و خواهم شربتى آب كه هست اين مهربان شبها نخفته
    كه هست اين مهربان شبها نخفته


/ 380