جان دادن شيرين در دخمه خسرو - خسرو و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خسرو و شیرین - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جان دادن شيرين در دخمه خسرو





  • غبارى بر دميد از راه بيداد
    بر آمد ابرى از درياى اندوه
    ز روى دشت بادى تند برخاست
    بزرگان چون شدند آگه ازين راز
    كه احسنت اى زمان واى زمين زه
    چو باشد مطرب زنگى و روسى
    دو صاحب تاج را هم تخت كردند
    وز آنجا باز پس گشتند غمناك
    كه جز شيرين كه در خاك درشتست
    منه دل بر جهان كين سرد ناكس
    چه بخشد مرد را اين سفله ايام
    به صد نوبت دهد جانى به آغاز
    چو بر پائى طلسمى پيچ پيچى
    درين چنبر كه محكم شهر بنديست
    نه با چنبر توان پرواز كردن
    درين چنبر گشايش چون نمائيم
    همان به كاندرين خاك خطرناك
    بگرييم از براى خويش يكبار
    شنيدستم كه افلاطون شب و روز بپرسيدند ازو كاين گريه از چيست
    بپرسيدند ازو كاين گريه از چيست



  • شبيخون كرد بر نسرين و شمشاد
    فرو باريد سيلى كوه تا كوه
    هوا را كرد با خاك زمين راست
    برآوردند حالى يكسر آواز
    عروسان را به دامادان چنين ده
    نشايد كرد ازين بهتر عروسى
    در گنبد بر ايشان سخت كردند
    نوشتند اين مل بر لوح آن خاك
    كسى از بهر كس خود را نكشت است
    وفا دارى نخواهد كرد با كس
    كه يك يك باز نستاند سرانجام
    به يك نوبت ستاند عاقبت باز
    چو افتادى شكستى هيچ هيچى
    نشان ده گردنى كو بى كمنديست
    نه بتوان بند چنبر باز كردن
    چو نگشادست كس ما چون گشائيم
    ز جور خاك بنشينيم بر خاك
    كه بر ما كم كسى گريد چو ما زار
    به گريه داشتى چشم جهانسوز بگفتا چشم كس بيهوده نگريست
    بگفتا چشم كس بيهوده نگريست


/ 380