ولى چون هست شاهى چون تو بر جاى از آن پذرفتهاى رغبت انگيز پذيرفت آن دعا و حمد را شاه چو خو با حمد و با اخلاص من كرد به مملوكى خطى دادم مسلسل كه شد بخشيده اين ده بر تمامى به ملك طلق دادم بي غرامت كسى كاين راستى را نيست باور اگر طعنى زند بر وى خسيسى به لعنت باد تا باشد زمانه چو كار افتاده اى را كار شد راست درونم را به تأييد الهى چو از تشريف خود منشوريم داد شدم نزديك شه با بخت مسعود چنان رفتم كه سوى كعبه حجاج شنيدم حاسدى زانها كه دانى به يوسف صورتى گرگى همى زاد كه اى گيتى نگشته حق شناست عروسى كاسمان بوسيد پايشدهى و آنگه چه ده چون كوره تنگ دهى و آنگه چه ده چون كوره تنگ
همان شهزادگان كشور آراى دگرباره شود بازار من تيز به اخلاصى كه بود از دل بدو راه ده حدونيان را خص من كرد به توقيع قزلشاهى مسجل ز ما برزاد برزاد نظامى به طلقى ملك او شد تا قيامت منش خصم و خدايش باد داور بجز وحشت مباد او را انيسى تبارش تير لعنت را نشانه در گنجينه بگشاد و براراست برونم را به خلعت هاى شاهى به طاعت گاه خود دستوريم داد وزو باز آمدم با تخت محمود چنان باز آمدم كاحمد ز معراج كه دزد كيسه بر باشد نهانى به لوزينه درون الماس مي داد ز بهر چيست چندينى سپاست دهى ويرانه باشد رو نمايش؟كه باشد طول و عرضش نيم فرسنگ كه باشد طول و عرضش نيم فرسنگ