حكايت كردن شاپور از شيرين و شبديز - خسرو و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خسرو و شیرین - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت كردن شاپور از شيرين و شبديز





  • به گاه كوه كندن آهنين سم
    زمانه گردش و انديشه رفتار
    نهاده نام آن شبرنگ شبديز
    يكى زنجير زر پيوسته دارد
    نه شيرين تر ز شيرين خلق ديدم
    چو بر گفت اين سخن شاپور هشيار
    يكايك مهر بر شيرين نهادند
    كه استادى كه در چين نقش بندد
    چنان آشفته شد خسرو بدان گفت
    همه روز اين حكايت باز مي جست
    در اين انديشه روزى چند مي بود
    چو كار از دست شد دستى بر آورد
    به خلوت داستان خواننده را خواند
    بدو گفت اى به كار آمد وفادار
    چو بنيادى بدين خوبى نهادى
    مگو شكر حكايت مختصر كن
    ترا بايد شد چون بت پرستان
    نظر كردن كه در دل دارد؟
    اگر چون موم نقش مي پذيرد ور آهن دل بود منشين و بر گرد
    ور آهن دل بود منشين و بر گرد



  • گه دريا بريدن خيز ران دم
    چو شب كارآگه و چون صبح بيدار
    بر او عاشق تر از مرغ شب آويز
    بدان زنجير پايش بسته دارد
    نه چون شبديز شبرنگى شنيدم
    فراغت خفته گشت و عشق بيدار
    بدان شيرين زبان اقرار دادند
    پسنديده بود هرچ او پسندد
    كزان سودا نياسود و نمي خفت
    جز اين تخم از دماغش برنمي رست
    به خشك افسانه اى خرسند مي بود
    صبورى را به سرپائى در آورد
    بسى زين داستان با وى سخن راند
    به كار آيم كنون كز دست شد كار
    تمامش كن كه مردى اوستادى
    چو گفتى سوى خوزستان گذر كن
    به دست آوردن آن بت را به دستان
    سر پيوند مردم زاد دارد؟
    بر او زن مهر ما تا نقش گيرد خبر ده تا نكوبم آهن سرد
    خبر ده تا نكوبم آهن سرد


/ 380