ديدن خسرو شيرين را در چشمه سار - خسرو و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خسرو و شیرین - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ديدن خسرو شيرين را در چشمه سار





  • سخن گوينده پير پارسى خوان
    كه چون خسرو به ارمن كس فرستاد
    شب و روز انتظار يار مي داشت
    به شام و صبح اندر خدمت شاه
    چو تخت آراى شد طرف كلاهش
    گرامى بود بر چشم جهاندار
    كه از پولاد كارى خصم خونريز
    به هر شهرى فرستاد آن درم را
    ز بيم سكه و نيروى شمشير
    چنان پنداشت آن منصوبه را شاه
    بر آن دلشد كه لعبى چند سازد
    حسابى بر گرفت از روى تدبير
    كه نتوان راه خسرو را گرفتن
    چو هر كو راستى در دل پذيرد
    بزرگ اميد ازين معنى خبر يافت
    حكايت كرد كاختر در وبالست
    ببايد زفت روزى چند ازين پيش
    مگر كاين آتشت بي دود گردد
    چو خسرو ديد كاشوب زمانه به مشگو رفت پيش مشگ مويان
    به مشگو رفت پيش مشگ مويان



  • چنين گفت از ملوك پارسى دان
    به پرسش كردن آن سرو آزاد
    اميد وعده ديدار مي داشت
    كمر مي بست چون خورشيد و چون ماه
    ز شادى تاج سر مي خواند شاهش
    چنين تا چشم زخم افتاد در كار
    درم را سكه زد بر نام پرويز
    بشورانيد از آن شاه عجم را
    هراسان شد كهن گرگ از جوان شير
    كه خسرو باخت آن شطرنج ناگاه
    بگيرد شاه نو را بند سازد
    نبود آگه ز بازيهاى تقدير
    نه در عقده مه نو را گرفتن
    جهان گيرد جهان او را نگيرد
    شه نو را به خلوت جست و دريافت
    ملك را با تو قصد گوشمالست
    شتاب آوردن و بردن سر خويش
    وبال اخترت مسعود گردد
    هلاكش را همى سازد بهانه وصيت كرد با آن ماهرويان
    وصيت كرد با آن ماهرويان


/ 380