رسيدن شيرين به مشگوى خسرو در مداين - خسرو و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خسرو و شیرین - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رسيدن شيرين به مشگوى خسرو در مداين





  • فلك چون كار سازيها نمايد
    به دهقانى چو گنجى داد خواهد
    اگر خار و خسك در ره نماند
    ببايد داغ دورى روزكى چند
    چو شيرين از بر خسرو جدا شد
    به پرسش پرسش از درگاه پرويز
    به آيين عروسى شوى جسته
    فرود آمد رقيبان را نشان داد
    چو ديدند آن شكرفان روى شيرين
    برسم خسروى بنواختندش
    همى گفتند خسرو بانكوئى
    بياورد آتشى چون صبح دلكش
    پس آنگه حال او ديدن گرفتند
    كه چونى وز كجائى و چه نامى
    پريرخ زان بتان پرهيز مي كرد
    كه شرح حال من لختى دراز است
    چو خسرو در شبستان آيد از راه
    وليك اين اسب را داريد بي رنج
    چو بر گفت اين سخن مهمان طناز فشاندند آب گل بر چهره ماه
    فشاندند آب گل بر چهره ماه



  • نخست از پرده بازيها نمايد
    نخست از رنج بردش ياد خواهد
    گل و شمشاد را قيمت كه داند
    پس از دورى خوش آيد مهر و پيوند
    ز نزديكى به دورى مبتلا شد
    به مشگوى مداين راند شبديز
    وز آيين عروسى روى شسته
    درون شد باغ را سرو روان داد
    گزيدند از حسد لبهاى زيرين
    ز خسرو هيچ وا نشناختندش
    به آتش خواستن رفته است گوئى
    وز آن آتش به دلها در زد آتش
    نشانش باز پرسيدن گرفتند
    چه اصلى و چه مرغى وز چه دامى
    دروغى چند را سر تيز مي كرد
    به حاضر گشتن خسرو نياز است
    شما را خود كند زين قصه آگاه
    كه هست اين اسب را قيمت بسى گنج
    نشاندند آن كنيزانش به صد ناز ببستند اسب را بر آخور شاه
    ببستند اسب را بر آخور شاه


/ 380