سران سپاه كوفه - فرهنگ عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ عاشورا - نسخه متنی

سید محمد حسینی شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سران سپاه كوفه

فرماندهى سپاه انبوهى كه ابن زياد براى جنگ امام حسين «ع »بسيج كرد،به عهده جمعى از
سران بود كه عبارت بودند از:حر بن يزيد رياحى،كعب بن طلحه،عمر بن سعد،شمر بن ذى
الجوشن،يزيد بن ركاب كلبى،حصين بن نمير تميمى،مضاير بن رهنيه مازنى،نصر بن حرشه،
شبث بن ربعى و حجار بن ابجر،كه هر كدام،چندين هزار نيرو را تحت فرمان داشتند. (22) البته
نامهاى ديگرى چون سنان و عروة بن قيس هم نقل شده است.ازجمع ياد شده،حر در روز
عاشورا به حسين بن على «ع »پيوست و در ركاب او شهيد شد.

سرجون

سرجون بن منصور از مسيحيان شام بود كه معاويه او را بعنوان مشاور خويش در امرحكومت،
استخدام كرده بود.در دوره يزيد هم چنين نقشى را در دربار يزيد داشت و بايزيد،همدم و
مانوس بود.با راى و نظر او بود كه يزيد،پس از بيعت شيعيان كوفه بامسلم بن عقيل،براى
سركوبى نهضت كوفيان،ابن زياد را به ولايت كوفه گماشت. (23) سرجون رومى،سمت دفتر
ادارى و كاتب بودن را در دربار خلفا،در دوره مروان بن حكم و عبد الملك مروان هم داشت و
چون برخى كوتاهيها و سهل انگاريها در كار او ديدند،بالطايف الحيلى مثل تغيير ديوان
محاسبات از رومى به عربى،او را از كار بركنار كردند. (24)

سرهاى شهدا

بريدن سر(چه از مرده و چه از كشته)نوعى مثله به حساب مى آيد و شرعا حرام است و در
زمان رسول خدا«ص »و خلفاى بعدى هرگز با كشته هاى دشمن كافر چنين رفتارى نشد،تا چه
رسد به پيكر شهداى اهل بيت،كه سرها را از بدنها جدا كرده،شهر به شهرگرداندند. (25) اولين
سرى كه بريده و به جاى ديگر فرستاده شد،در عصر معاويه و سر شهيدبزرگوار،عمرو بن حمق
خزاعى بود كه از ياران با وفاى على «ع »به حساب مى آمد.

اين جنايت در عصر امويان در عاشورا تكرار شد.پيش از عاشورا نيز سر مسلم بن عقيل و هانى
بن عروه را از بدن جدا كردند و به شام،نزد يزيد فرستادند.سرهاى قيس بن مسهر،عبد الله بن
بقطر،عبد الاعلى كعبى،عمارة بن صلخب نيز توسط ابن زياد قطع شد.

سرهاى تعداد زيادى از شهداى كربلا هم از بدن جدا شد و به كوفه نزد ابن زياد بردند.
طبق برخى نقلها تعداد آنها 78 سر بود كه ميان قبايل تقسيم كردند تا از اين طريق نزد ابن
زياد ويزيد،مقرب شوند.سران هر يك از قبايل كنده،هوازن،تميم،مذحج و...تعدادى از سرهارا
به كوفه بردند. (26) ابن زياد هم سرها را به شام نزد يزيد فرستاد.كيفيت فرستادن سرهانمايشى
بود تا جماعت بسيارى آنها را ببينند
و وسيله اى براى ترساندن مردم و زهر چشم گرفتن از
آنان باشد،بويژه كه جدا كردن سر نسبت به شخصيتهاى معروفتر انجام شد.به احتمال قوى،
تصميم به بريدن سرها توسط سپاه عمر،با فرمان عبيد الله زياد بوده است،چون در نامه اش
فرمان به كشتن و مثله كردن داده بود.به تحليل كتاب «انصار الحسين »،بريدن سرها تنها يك
جنايت جنگى نبود،بلكه نوعى حركت سياسى و نشان دهنده عمق خصومت و دشمنى و
ترساندن مردم ديگر بود تا از قطع سرها عبرت بگيرند و هيچ كسى،انديشه مبارزه با امويان
را در سر نپروراند و بداند كه چنين سرهايى بريده و بر نيزه هاافراشته خواهد شد.نيز به
عنوان كارى سمبليك براى درهم كوبيدن قداست سيد الشهدا«ع »بود.

مدفن برخى از اين سرها(حدود 16 سر)را در«باب الصغير»شام مى دانند،از جمله سر مطهر
على اكبر،حبيب بن مظاهر و حر بن يزيد را.

سعد بن حنظله تميمى

يكى از شهداى كربلا از قبيله تميم بود. (27) بعضى او را همان حنظلة بن اسعد
شبامى دانسته اند،مثل مؤلف قاموس الرجال.

سعيد بن عبد الله حنفى

از شهداى والاقدر كربلاست،كه ايمانى راسخ و شجاعتى فراوان داشت و از هواداران سرسخت
اهل بيت «ع »بود.شب عاشورا وقتى سيد الشهدا«ع »از افراد خواست كه ازتاريكى استفاده كرده
متفرق شوند،ياران برخاستند و هر يك سخنانى گفتند.از جمله سعيد بن عبد الله ايستاد و
گفت:نه به خدا قسم،تو را وا نمى گذاريم تا خداوند بداند كه مادر نبود رسول خدا«ص »حق او
و ذريه اش را مراعات كرديم.به خدا سوگند،اگر بدانم كه كشته مى شوم،سپس زنده مى شوم،
آنگاه سوزانده مى شوم و هفتاد بار با من چنين مى كنند
،باز هم از تو جدا نمى شوم تا در راه تو
فدا شوم.چگونه چنين كنم،با آنكه بيش از يكباركشته شدن نيست و پس از آن كرامت ابدى و
بى پايان است. (28) اين نشان دهنده عمق ايمان و اخلاص او در راه يارى حق و عترت است.او و
همراهش هانى به هانى،آخرين سفيرانى بودند كه امام حسين «ع »نامه اى خطاب به مردم
كوفه نوشت و به دست آنان سپرد.در آخر همين نامه،جمله معروف امام در باره «وظيفه
پيشوا»آمده است كه:

«...فلعمرى ما الامام الا العامل بالكتاب...». (29) نيز يكى از فرستادگانى بود كه نامه هاى كوفيان
را خدمت امام حسين «ع »آورده بود.

وى از انقلابيون پر شور كوفه به حساب مى آمد.در نهضت مسلم بن عقيل هم فعال بود ونامه
مسلم را به مكه رساند و از مكه همراه امام به كوفه آمد تا در روز حماسه بزرگ عاشورا،جان را
فداى رهبرش سازد.هنگام ظهر عاشورا در مقابل امام حسين «ع »ايستاد تاآن حضرت نمازش
را بخواند.او آنقدر تير خورد كه بر زمين افتاد و جان باخت.در پيكراو غير از زخم شمشيرها و
نيزه ها،سيزده تير يافتند. (30) نامش در زيارت ناحيه مقدسه،همراه با جملاتى كه شب عاشورا
در برابر امام حسين «ع »گفت و ثنا و دعايى كه حضرت حجت در اين زيارت براى او دارد،آمده
است. (31)



22-عنصر شجاعت،ج 1،ص 408.

23-مقتل الحسين،مقرم،ص 169.

24-العقد الفريد،ج 4،ص 252.

25-در زمينه بريدن سرهاى شهدا و انگيزه هاى سياسى دشمن از اين جنايت،رجوع كنيد به
بحث مفصل و تحليلى محمد مهدى شمس الدين در كتاب «انصار الحسين »،ص 206 به بعد.

26-بحار الانوار،ج 45،ص 62.

27-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 101،انصار الحسين،ص 74.

28-اعيان الشيعه،ج 7،ص 241.

29-مقتل الحسين،مقرم،ص 165.

30-بحار الانوار،ج 45،ص 21.

31-همان،ص 70.

/ 157