عبد الله بن عمير كلبى - فرهنگ عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ عاشورا - نسخه متنی

سید محمد حسینی شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عبد الله بن عمير كلبى

جزء اولين شهداست كه از جبهه امام حسين «ع »در روز عاشورا به ميدان نبرد رفت. وى كه كنيه اش ابو وهب بود،جوانى دلاور و حماسى از شيعيان كوفه بود.به كوفه آمده،در
نزديكى بئر العبد خانه اى گرفت و با همسرش به آنجا منتقل شد.وقتى ديد عمر سعد،نيرو
آماده و سازماندهى مى كند تا از نخيله به جنگ حسين بن على «ع »در كربلا بروند،پيش خود
گفت:به خدا قسم شيفته جهاد با مشركان بودم.اميدوارم جنگ با اينان كه به نبرد فرزند
پيامبر مى روند
،نزد خداوند كم ثواب تر از جهاد با مشركان نباشد.پيش همسرش رفت و
يت خود را با او در ميان گذاشت،شبانه هر دو از كوفه بيرون رفتند وشب هشتم محرم به
ياوران حسين در كربلا پيوستند. (58) همسر او نيز از شهداى كربلا بود.

پس از شهادت عبد الله،زنش خود را به بالين او رساند و خاك از چهره او مى زدود كه
به دستور شمر،يكى از غلامانش(به نام رستم)با گرزى بر سر او زد و كنار شوهرش به شهادت
رسيد.عبد الله،دومين شهيد از اصحاب امام حسين «ع »بود. (59) نامش در زيارت ناحيه مقدسه
هم آمده است.

عبد الله بن مسلم بن عقيل

از شهداى بنى هاشم در كربلا،مادرش رقيه دختر على عليه السلام بود.گفته اند درحالى كه
دست بر پيشانى نهاده بود،تيرى آمد و دست و پيشانى را به هم دوخت.برخى اورا هنگام
شهادت 14 ساله دانسته اند.نامش در زيارت رجبيه و زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است (60) .

عبد الله بن مسمع همدانى

از تلاشگران در راه نهضت عاشورا.پيكى بود كه نامه سليمان بن صرد و جمعى ازبزرگان كوفه
را در مكه به امام حسين «ع »رساند.محتواى نامه،دعوت به آمدن آن حضرت به كوفه بود.وى
نامه را در 10 رمضان سال 60 به امام رساند.

عبد الله بن يزيد بن نبيط(ثبيط)عبدى

او و برادرش عبيد الله،همراه پدرشان يزيد بن نبيط،پس از آنكه اهل بصره نامه كمك خواهى
سيد الشهدا«ع »را دريافت كردند،از بصره به كمك امام حسين رفتند تا به رسالت «نصرت
امام »قيام كنند.به نقلى در حمله اول در روز عاشورا شهيد شدند. (61) نام او وبرادرش عبيد الله
در زيارت ناحيه مقدسه آمده است.

عبيد الله بن حر جعفى

كسى كه سيد الشهدا«ع »از او يارى خواست،اما توفيق همراه شدن در كاروان كربلانيافت و
امام را يارى نكرد.امام در منزلگاه قصر مقاتل،خيمه او را ديد،حجاج بن مسروق را فرستاد تا او
را دعوت كند تا به اردوى امام بپيوندد و ياريش كند.وى بهانه آورد كه ازكوفه به اين خاطر
بيرون آمدم كه با حسين نباشم،چون در كوفه ياورى براى او نيست.

پاسخ او را كه به امام گفتند،حضرت همراه عده اى نزد او رفت و پس از گفتگوهايى پيرامون
اوضاع كوفه،امام از او خواست تا با آب توبه خطاهاى گذشته اش را بشويد و به نصرت اهل بيت
بشتابد.عبيد الله باز هم نپذيرفت و اين كرامت و توفيق را رد كرد و ازروى خير خواهى!حاضر
شد كه اسب زين شده و شمشير بران خويش را به امام دهد.

چون امام مايوس شد كه او سعادت را دريابد،فرمود:اسب و شمشيرت از آن خودت،مااز
خودت يارى و فداكارى مى خواستيم.اگر حاضر به جانبازى نيستى،ما را نيازى به مال تو
نيست:«يا بن الحر!ما جئناك لفرسك و سيفك،انما آتيناك لنسالك النصرة،فان كنت بخلت
علينا بنفسك فلا حاجة لنا فى شى ء من مالك و لم اكن بالذى اتخذ المضلين عضدا،لانى قد
سمعت رسول الله «ص »و هو يقول:من سمع داعية اهل بيتى و لم ينصرهم على حقهم الا اكبه
الله على وجهه فى النار». (62) آنگاه امام از پيش او به خيمه خويش برگشت!...

وى پس از حادثه كربلا،بشدت از آن كوتاهى در يارى كردن امام پشيمان شده بود وخود را
ملامت مى كرد و با شعرى كه با مطلع «فيا لك حسرة ما دمت حيا...»
شروع مى شود،اين اندوه و ندامت را بيان كرده است (63) .در برخى نقلها نام او عبد الله بن
حرنقل شده است.

عمرو بن قيس نيز از كسانى بود كه در همين منزلگاه امام حسين «ع »از او يارى خواست و او
بهانه آورد.نصرت خواهى امام،تكليف مى آورد و هر كه نداى «هل من ناصر»امام را بشنود و
پاسخ ندهد،جهنمى است.اين نداى استنصار،همواره در تاريخ وجود دارد.همه جا كربلا و هر
روز عاشوراست و سعادت،در فدا كردن هستى و مال وجان در راه دين و به فرمان امام و رهبر
الهى است و چه شقاوتى بالاتر از آنكه انسان،دعوت امام معصوم را پاسخ ندهد و نسبت به
جان خويش در راه خدا بخل ورزد،جانى كه امانت الهى است!

عبيد الله بن زياد

والى كوفه در زمان حادثه عاشورا،كه شهادت امام حسين «ع »و يارانش به دستور اوانجام
گرفت.ابن زياد را«ابن مرجانه »هم مى گويند،زيرا نام مادرش كنيزى زناكار ومجوسى به
نام «مرجانه »بود.در كوفه پس از عاشورا كه اسراى اهل بيت را وارد دار الاماره كردند،حضرت
زينب «ع »در خطاب به ابن زياد،او را«يابن مرجانه »خواند و اين اشاره به نسبت ناپاك او بود و
رسواگر حاكم مغرور كوفه.او از سرداران مشهور اموى بود كه درسال 54 هجرى از طرف
معاويه به حكومت خراسان منصوب شد.

در سال 56 از آنجامعزول و به حكمرانى بصره
منصوب گشت.پس از مرگ معاويه و روى كار آمدن يزيد،وقتى نهضت مسلم بن عقيل در
كوفه آغاز شد،با حفظ سمت،والى كوفه نيز شد و اوضاع را تحت كنترل در آورد و مسلم بن
عقيل را به شهادت رساند.

پس از حركت امام حسين «ع »از مكه به سوى عراق،وى عمر سعد را با لشكرى گسيل داشت تا
با آن حضرت بجنگد يا او را به بيعت با يزيد وا دارد.فرمان كشتن سيد الشهدا ويارانش و اسير
گرفتن اهل بيت او را به عمر سعد(كه فرمانده سپاه كوفه در كربلا بود)داد. (64) ابن زياد،پس از
مرگ يزيد،ادعاى خلافت كرد
و اهل بصره و كوفه را به بيعت فراخواند،ولى كوفيان دعوتگران
او را از شهر بيرون كردند،وى سپس از بيم انتقام فرارى شد و مدتى به شام رفت،همزمان با
نهضت توابين،ماموريت سركوب توابين را يافت (65) .در سال 65هجرى با لشكرى به جنگ
سليمان بن صرد رفت و در عين الورده با او درگير شد.سرانجام در يكى از درگيريها با سپاه
مختار،در سال 67 هجرى خودش و جمعى از همراهانش كشته شدند و باقى سپاهيانش
پراكنده گشتند.سر ابن زياد را نزد مختار بردند.مختار هم آن سر را نزد محمد حنفيه و امام
سجاد«ع »فرستاد.برخى هم گفته اند كه سر را پيش عبد الله زبير فرستاد (66) .

وى از كسانى است كه در زيارت عاشورا،مورد لعن قرار گرفته است:«لعن الله
ابن مرجانة »و«العن عبيد الله بن زياد و ابن مرجانة ».

58-انصار الحسين،ص 84،موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 66.

59-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 217.

60-انصار الحسين،ص 85.

61-الفتوح،ابن اعثم كوفى،ج 5،ص 84،موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 365.

62-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 363 به نقل از مقتل خوارزمى.

63-سفينة البحار،ج 1،ص 580.

64-معارف و معاريف،ج 4،ص 1530.

65-دائرة المعارف بزرگ اسلامى،ج 3،ص 640.

66-انصار الحسين،ص 85.

/ 157