پس از آنكه واقعيت «سياسى بودن دين» به اثبات رسيد مى پرسند،سياست مذهبى با سياست هاى غربى و شرقى، و ديگر مباحث سياسى روز چه تفاوت هايى دارد؟و كدامين واقعى و زلال حقيقت است كه بايد به آن عمل كرد و آن را باور داشت؟اگر پژوهشگران علوم سياسى، مباحث سياسى قرآن و نهج البلاغه را بخوبى ارزيابى كنند متوجه خواهند شد كه مبانى نظرى و اصول سياست در اسلام، تمام والائى و جاذبه هاى مسائل سياسى دنيا را دارد با اين فرق كه ويژگى هاى موجود در اصول سياسى اسلام را در ديگر سياست هاى غرب و شرق نمى توان يافت كه به برخى از آنها اشاره مى شود، مانند:
1 توحيدى بودن
اصول و مبانى سياست در شرق و غرب را انسان ها مى نويسند، و دستورالعمل هاى سياسى تراوشات مغز انسان است كه:انسان بر انسان حاكم است.و مسائل سياسى در اختيار سياستمداران است.هم انسان اسير سياست است و هم سياست اسير انسان.كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه 50 به اين حقيقت تلخ اشاره فرمود:إ نَّما بدءُ وُقُوع الفتن اءهواءٌ تُتَّبعُ، واءحكامٌ تُبتدعُ، يُخالفُ فيها كتابُ اللّه، ويتولَّى عليها رجالٌ رجالا، على غير دين اللّه.فلو اءنَّ الباطل خلص من مزاج الحقِّ لم يخف على المُرتادين؛ ولو اءنَّ الحقَّ خلص من ل بس الباطل، انقطعت عنهُ اءلسُنُ المُعاندين.ولكن يُؤخذُ من هذا ضغثٌ، ومن هذا ضغثٌ، فيُمزجان! فهُنالك يستولي الشَّيطانُ على اءوليائه، وينجُو «الَّذين سبقت لهُم من اللّه الحُسنى».(9)