او را به ترس از خدا فرمان مى دهد، و اينكه اطاعت خدا را بر ديگر كارها مقدم دارد، و آن چه در كتاب خدا آمده، از واجبات و سنتها را پيروى كند، دستوراتى كه جز با پيروى آن رستگار نخواهد شد، و جز با نشناختن و ضايع كردن آن جنايتكار نخواهد گرديد.به او فرمان مى دهد كه خدا را با دل و دست و زبان يارى كند، زيرا خداوند پيروزى كسى را تضمين كند كه او را يارى دهد، و بزرگ دارد آن كس را كه او را بزرگ شمارد.و به او فرمان مى دهد تا نفس خود را از پيروى آرزوها باز دارد، و به هنگام سركشى رامش نمايد، كه:«همانا نفس همواره به بدى واميدارد جز آن كه خدا رحمت آورد.»(11)پس اى مالك بدان! من تو را به سوى شهرهايى فرستادم كه پيش از تو دولتهاى عادل يا ستمگرى بر آن حكم راندند، و مردم در كارهاى تو چنان مى نگرند كه تو در كارهاى حاكمان پيش از خود مى نگرى، و درباره تو آن مى گويند كه تو نسبت به زمامداران گذشته مى گويى، و همانا نيكوكاران را به نام نيكى توان شناخت كه خدا از آنان بر زبان بندگانش جارى ساخت.و آنگاه به فلسفه سياسى، اجتماعى بعثت پيامبران آسمانى و رسول گرامى اسلام صلّى الله عليه وآله مى پردازد و مى فرمايد:واصطفى سُبحانهُ من ولده اءنبياء اءخذ على الوحي ميثاقهُم، وعلى تبليغ الرِّسالة اءمانتهُم، لمَّا بدَّل اءكثرُ خلق ه عهد اللّه إ ليهم فجهلُوا حقَّهُ، واتَّخذُوا الاْ نْداد معهُ، واجتالتهُمُ الشَّياطينُ عن معرفته، واقتطعتهُم عن عبادته،فبعث فيهم رُسُلهُ، وواتر إ ليهم اءنبياءهُ، ليستاءدُوهُم ميثاق فطرته، ويُذكِّرُوهُم من سىَّ نعمته، ويحتجُّوا عليهم بالتَّبليغ، ويُثيرُوا لهُم دفائن العُقُول، ويُرُوهُم آيات المقد رة.من سقفٍ فوقهُم مرفُوعٍ، ومهادٍ تحتهُم موضُوعٍ، ومعايش تُحييهم، وآجالٍ تُفنيهم، واءوصابٍ تُهرمُهُم، واءحداثٍ تتابعُ عليهم.ولم يُخل اللّهُ سُبحانهُ خلقهُ من نبي مُرسلٍ، اءو كتابٍ مُنزلٍ، اءُو حُجَّةٍ لاَ زمَةٍ، اءَومحجَّةٍ قائمةٍ:رُسُلٌ لا تُقصِّرُ بهم قلَّةُ عددهم، ولاَ كَثرَةُ المُكَذِّبينَ لَهُم: من سَابقٍ سُمِّيَ لَهُ مَن بع دهُ، اءو غابرٍ عرَّفهُ من قبلهُ: على ذلك نسلت القُرُونُ، ومضت الدُّهُورُ، وسلفت الاَّْباءُ، وخلفت الاْ بْناءُ.إ لى اءن بعث اللّهُ سُبحانهُ مُحمَّدا رسُول اللّه صلّى الله عليه وآله لاِِنجازِ عِدتِهِ، وإ تمام نُبُوَّته، ماءخُوذا على النَّبيِّين ميثاقُهُ، مشهُورةً سماتُهُ، كريما ميلادُهُ.واءهلُ الاْ رْض يوْمئذٍ مللٌ مُتفرِّقةٌ، واءهْواءٌ مُنْتشرةٌ، وطرائقُ مُتشتِّتةٌ، بيْن مُشبِّهٍ للّه بخلقه، اءو مُلحدٍ في اسمه، اءو مُشيرٍ إ لى غيره.فهداهُم به من الضَّلاَ لَة، وَاءَنقَذَهُم بمَكانه منَ الجَهَالَة.ثُمَّ اختار سُبحانهُ لُِمحمَّدٍ صلّى الله عليه وآله لِقاءهُ، ورضِي لهُ ما عِندهُ، واءكرمهُ عن دار الدُّنيا، ورغب به عن مقام البلوى، فقبضهُ إ ليه كريما صلَّى اللّهُ عليه وآله.
فلسفه بعثت پيامبران (نبوت عامه)
خدا پيمان وحى را از پيامبران گرفت، تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آنگاه كه در عصر جاهليت ها.بيشتر مردم، پيمان خدا را ناديده انگاشتند، و حق پروردگار را نشناختند، و برابر او به خدايان دروغين روى آوردند، و شيطان مردم را از معرفت خدا باز داشت، و از پرستش او جدا كرد، خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چند گاه متناسب با خواسته هاى انسان ها رسولان خود را پى در پى اعزام كرد، تا وفادارى به پيمان فطرت (12) را از آنان باز جويند، و نعمت هاى فراموش شده را به ياد آورند، و با ابلاغ احكام الهى، حجت را بر آنها تمام نمايند، و توانمنديهاى پنهان شده عقل ها را آشكار سازند، و نشانه هاى قدرت خدا را معرفى كنند، مانند:سقف بلند پايه آسمانها بر فراز انسانها، گاهواره گسترده زمين در زير پاى آنها، و وسائل و عوامل حيات و زندگى، و راه هاى مرگ و مردن، و مشكلات و رنج هاى پيركننده، و حوادث پى در پى، كه همواره بر سر راه آدميان است.خداوند هرگز انسانها را بدون پيامبر، يا كتابى آسمانى، يا برهانى قاطع، يا راهى استوار، رها نساخته است، پيامبرانى كه با اندك بودن ياران، و فراوانى انكار كنندگان، هرگز در انجام وظيفه خود كوتاهى نكردند، بعضى از پيامبران، بشارت ظهور پيامبر آينده را دادند، و برخى ديگر را پيامبران گذشته معرفى كردند، بدينگونه قرن ها پديد آمد، و روزگاران سپرى شد، پدران رفتند و فرزندان جاى آنها را گرفتند.