در جنگ احزاب «خندق» وقتى عمروبن عبدود به ميدان آمد، و هماورد طلبيد و فريادها زد.كسى به جنگ او نرفت،چون همه او را مى شناختند كه دلاورى بى نظير است.سه بار پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله از اصحاب خود يارى طلبيد، جز على عليه السلام كسى جواب نداد، سرانجام حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام به ميدان رفت.ابتدا عمرو ضربتى بر سر مبارك امام على عليه السلام زد،حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام جا خالى داد و سر را بست و حمله كرد، و پاى او را قطع كرد و بر روى سينه او نشست، تا سر او را از بدن جدا نمايد،عمرو جسارت كرد و آب دهان به صورت امام على عليه السلام انداخت.حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام از روى سينه عمرو برخاست مقدارى قدم زد و بازگشت، تا سر عمرو را جدا كند.عمرو پرسيد: چرا از روى سينه من بلند شدى؟فرمود:چون آب دهان به صورت من انداختى، عصبانى شدم، اگر در آن حال تو را مى كشتم، براى خدا نبود، صبر كردم تا در حالت عادى، فقط براى خدا سرت را جدا كنم.(103)