دوم نغمه هاى جدائى - الگوهای رفتاری امام علی(ع) و مسایل سیاسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهای رفتاری امام علی(ع) و مسایل سیاسی - نسخه متنی

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


دوم نغمه هاى جدائى

اگر دين و سياست يكى است و ديانت بدون سياست امكان ندارد و سياست بدون ديانت مفهومى نخواهد داشت مى پرسند،

چرا برخى نغمه جدائى ساز مى كنند،

و با مطرح كردن سكولاريسم (6) «جدائى دين از سياست» مى خواهند بگويند كه دين از سياست جداست، و رهبران روحانى نبايد در مسائل سياسى دخالت كنند؟

در پاسخ به اين دسته از سئوالات بايد زمينه هاى پيدايش تفكر جدائى يا جداسازى دين از سياست را باز شناخت كه چرا و در كجا اينگونه از تفكرات پديد آمد.

در اروپا و غرب آنگاه كه كليسا و روحانيون كليسا با علم و تئورى هاى علمى به جنگ و ستيز برخاستند،

و در طول 7 قرن هزاران دانشمند نوآور را سوزاندند يا كشتند يا محاكمه كردند،

و دوران تفتيش عقائد و انگيزيسيون را سامان دادند، ضربه هاى جدى بر دين در اروپا وارد شد و سرانجام با پيروزى محافل علمى بر مذهب و كليسا، همه از دين فاصله گرفتند، مردم لائيك شدند، و ساختار حكومت به سكولاريسم ختم شد.

اين جدائى و فاصله گرفتن به برخوردهاى غير انسانى، روحانيون كليسا ارتباط دارد.

هم مسيحيت يك دين نسخ شده بود كه توسط مدعيان آن مسخ و تحريف شد و نتوانست به نيازهاى انسان در غرب و اروپا پاسخ دهد،

و هم يك دين كامل الهى چونان اسلام در اروپا و غرب حضور نداشت تا نغمه هاى جدائى را پاسخ مناسب دهد.

ادعاى جدائى دين از سياست، به جوامع لائيك و حكومت هاى سكولار اختصاص دارد كه از دين و كليسا فاصله گرفتند، اين شعار دروغين در كشورهاى اسلامى جايگاهى ندارد، زيرا:

اسلام با علم و علوم جنگى ندارد.

اسلام مشوق علم و علوم و پديد آمدن فرضيه ها و كاوش هاى علمى است و آن را عبادت مى شمارد و والاترين ارزش ها را براى عالم قائل است.

اسلام زمينه هاى پيدايش علوم و فنون را فراهم مى آورد.

اسلام عامل اصلى شكوفائى علمى، اختراعات، اكتشافات و تحولات علمى است، كه مولوى مى گويد:




  • پس طبيبان از سليمان زآن گيا
    تا كتب هاى طبيبى ساختند
    اين نجوم و طب وحى انبياست
    عقل جز وى عقل استخراج نيست
    قابل تعليم و فهمست اين خرد
    جمله حرفتها يقين از وحى بود
    هيچ حرفت را ببين كين عقل ما
    گرچه اندر مكر موى اشكاف بد
    دانش پيشه ازين عقل اربدى
    پيشه بى اوستا حاصل شدى (7)



  • عالم و دانا شدندى مقتدى
    جسم را از رنج مى پرداختند
    عقل و حس را سوى بى سوره كجاست
    جز پذيراى فن و محتاج نيست
    ليك صاحب وحى تعليمش دهد
    اول او ليك عقل آنرا فزود
    تاند او آموختن بى اوستا
    هيچ پيشه رام بى استا نشد
    پيشه بى اوستا حاصل شدى (7)
    پيشه بى اوستا حاصل شدى (7)



وقتى اسلام عامل پيدايش علوم است،

و در مسائل و مباحث سياسى نيز حرف اول و آخر را مى زند،

و شيوه ها و طرح هاى اجتماعى آن در اجراى عدالت اقتصادى و اجتماعى كاربُردى و قابل اجراست،

همه آن را مى پذيرند و بكار مى گيرند.

نه دين از سياست و مسائل سياسى جداست؛

و نه سياست بدون دين قابل اجراست.

امام على عليه السلام اين حقيقت روشن را در خطبه 3 نهج البلاغه اينگونه بيان مى فرمايد:

اءما والَّذي فلق الحبَّة، وبراء النَّسمة، لولاَ حُضُورُ الحَاضر، وَقيَامُ الحُجَّة بوُجُودالنَّاصر، وما اءخذ اللّهُ على العُلماء اءلا يُقارُّوا على كظَّة ظالمٍ، ولاَ سَغَب مَظلُومٍ، لاََلقَيتُ حَبلَهَا عَلَى غَار بهَا، وَلَسَقَيتُ آخرَهَا بكَاءس اءَوَّلهَا، وَلاََلفَيتُم دُنيَاكُم هذه اءزهد عندي من عفطة عنزٍ!

«سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران، حجت را بر من تمام نمى كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رها مى نمودم، و آخر خلافت را به كاسه اول آن سيراب مى كردم، آنگاه مى ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى گوسفندى بى ارزش تراست.»

امام على عليه السلام در خطبه 119 مسئوليت هاى دينى و سياسى را با بيان هشدار دهنده اى اينگونه مطرح فرمود كه:

ولاَ يَنبَغي لي اءَن اءَدَعَ الجُندَ وَالمصرَ وَبَيتَ المَال وَجبَايَةَ الاَْرْض، وَالْقَضَاءَ بَيْنَ المُسلمين، والنَّظر في حُقُوق المُطالبين، ثُمَّ اءخرُج في كتيبةٍ اءتبعُ اءُخرى، اءتقلقلُ تقلقُل القدح في الجفير الفارغ.

وإ نَّما اءنا قُطبُ الرَّحا، تدُورُ عليَّ واءنا بمكاني، فإ ذا فارقتُهُ استحار مدارُها، واضطرب ثفالُها.

هذا لعمرُ اللّه الرَّاءيُ السُّوءُ.

واللّه لولاَ رَجَائي الشَّهَادَةَ عندَ لقَائي العَدُوَّ وَلَو قَد حُمَّ لي لقَاؤُهُ لَقَرَّبتُ ركَابي ثُمَّ شخصتُ عنكُم فلاَ اءَطلُبُكُم مَا اختَلَفَ جَنُوبٌ وَشَمَالٌ؛ طَعَّانينَ عَيَّابينَ، حَيَّادينَ روَّاغين.

إ نَّهُ لاَ غَنَاءَ في كَثرَة عَدَدكُم مَعَ قلَّة اجتَِماعِ قُلُوبِكُم. لَقَد حَمَلتُكُم عَلَى الطَّرِيقِ الواضح الَّتي لاَ يَهلكُ عَلَيهَا إ لا هَالكٌ، مَن استَقَامَ فَإ لَى الجَنَّة، وَمَن زَلَّ فَإ لَى النَّار!

و براى من سزاوار نيست كه لشگر و شهر و بيت المال و جمع آورى خراج و قضاوت بين مسلمانان، و گرفتن حقوق درخواست كنندگان را رها سازم، آنگاه با دسته اى بيرون روم، و به دنبال دسته اى به راه افتم، و چونان تير نتراشيده در جعبه اى خالى به اين سو و آن سو سرگردان شوم.

من چونان سنگ آسياب، بايد بر محور خود استوار بمانم، و همه امور كشور، پيرامون من و به وسيله من بگردش در آيد، اگر من از محور خود دور شوم مدار آن بلرزد و سنگ زيرين آن فرو ريزد.

به حق خدا سوگند كه اين پيشنهاد بدى است.

به خدا سوگند! اگر اميدوارى به شهادت در راه خدا را نداشتم، پاى در ركاب كرده از ميان شما مى رفتم، و شما را نمى طلبيدم چندان كه باد شمال و جنوب مى وزد زيرا شما بسيار طعنه زن، عيب جو، رويگردان از حق، و پر مكر و حيله ايد.

مادام كه افكار شما پراكنده است فراوانى تعداد شما سودى ندارد، من شما را به راه روشنى بردم كه جز هلاك خواهان، هلاك نگردند، آن كس كه استقامت كرد به سوى بهشت شتافت و آن كس كه لغزيد در آتش سرنگون شد.(8)

/ 196