امام در تبيين عدم لياقت عمر براى رهبرى اسلامى توضيح داد:فصيَّرها في حوزةٍ خشناء يغلُظُ كلمُها، ويخشُنُ مسُّها، ويكثُرُ العثارُ فيها، والاْ عْتذارُ منْها، فصاحبُها كراكب الصَّعْبة إ نْ اءشْنق لها خرم، وإ نْ اءسْلس لها تقحَّم.فمُني النَّاسُ لعمرُ اللّه بخبطٍ وشماسٍ، وتلوُّنٍ واعتراضٍ؛ فصبرتُ على طُول المُدَّة، وشدَّة الْمحْنة؛ حتَّى إ ذا مضى لسبيله.جعلها في جماعةٍ زعم اءنِّي اءحدُهُم، فيا للّه وللشُّورى! متى اعترض الرَّيبُ فيَّ مع الاْ وَّل منْهُمْ، حتَّى صرْتُ اءُقْرنُ إ لى هذه النَّظائر! لكنِّى اسْففْتُ إ ذْ اسفُّوا، وطرتُ إ ذ طارُوا؛ فصغا رجُلٌ منهُم لضغنه، ومال الاَّْخرُ لصهْره، مع هنٍ وهنٍ.سرانجام اولى حكومت را به راهى در آورد، و به دست كسى «عمر» سپرد، كه مجموعه اى از خشونت، سختگيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود، زمامدار مانند كسى كه بر شترى سركش سوار است، اگر ع نان محكم كشد، پرده هاى بينى حيوان پاره مى شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مى كند.سوگند به خدا مردم در حكومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمى گرفتار آمده بودند، و دچار دوروئى ها و اعتراض ها شدند، و من در اين مدت طولانى محنت زا، و عذاب آور، چاره اى جز شكيبايى نداشتم، تا آن كه روزگار عُمر هم سپرى شد.(59)سپس عمر خلافت را در گروهى قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مى باشم!!پناه به خدا از اين شورا!در كدام زمان من با اعضاء شورا برابر بودم؟ كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند؟ و در صف آنها قرارم دهند؟ناچار باز هم كوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گرديدميكى از آنها با كينه اى كه از من داشت روى برتافت،(60) و ديگرى دامادش (61) را بر حقيقت برترى داد و آن دو نفر ديگر كه زشت است آوردن نامشان (62).