چون خبر كشتن خليفه سوم و بيعت مهاجر و انصار با اميرالمؤمنين على عليه السلام در عالم پراكنده شد، اهل كوفه نيز اين خبر را شنيدند. در آن وقت ابوموسى اشعرى فرماندار كوفه بود.كوفيان به نزد او آمدند و گفتند:چرا با اميرالمؤمنين على عليه السلام بيعت نمى كنى، و مردم را به بيعت او نمى خوانى؟ابوموسى گفت:منتظرم تا بعد از اين چه خبرى مى رسد؟در ميان مردم هاشم بن عتبة بن ابى وقاص گفت:خبر رسيد كه خليفه سوم را كشتند و مهاجر و انصار و خاص و عام با اميرالمؤمنين على عليه السلام بيعت كردند. ابوموسى از آن مى ترسى كه اگر با على بيعت كنى، عثمان از آن جهان باز خواهد گشت؟هاشم اين سخن را گفت و با دست راست، دست چپ خود را گرفت و گفت:دست چپ از آن من و دست راست من از آن اميرالمؤمنين على عليه السلام است، با او بيعت كردم و به خلافت او راضى شدم.چون هاشم چنين بيعت كرد، ابوموسى را هيچ عذرى نماند، برخاست و بيعت كرد و به دنبال او تمام بزرگان و ريش سفيدها و سرشناسان كوفه بيعت كردند، بى آنكه كسى اهل كوفه را تحت فشار قرار دهد يا تهديد كند.