احكام حِضانت (نگهدارى و تربيت كودك)
(مسأله 2996) «حِضانت» ـ يعنى نگهدارى و پرورش كودك ـ حق و تكليف پدر و مادر است.(مسأله 2997) بنابر مشهور مادر در «حِضانت» نوزاد پسر تا دو سال، و نوزاد دختر تا هفت سال اولويّت دارد، به شرط آن كه مادر مسلمان، عاقل و آزاد باشد و به ديگرى شوهر نكرده باشد، در غير اين صورت پدر مقدّم است و پس از اين مدّت، حضانت با پدر است، ولى اگر پدر مرده باشد، مادر ـ هرچند شوهر كرده باشد ـ بر جدّ و ديگران مقدّم است، واگر مادر در زمانى كه مسئول حضانت و نگهدارى كودك است بميرد، پدر
بر ديگران در حضانت كودك مقدّم است.
(مسأله 2998)چنانچه پدر و مادر هر دو بميرند، حقّ حضانت به جدّ پدرى مىرسد، و در صورت نبودن او، وصىّ پدر و سپس وصىّ جدّ عهدهدار تربيت و نگهدارى كودك مىشوند، و در صورتى كه هيچ كدام از آنان نباشند، خويشاوندان داراى صلاحيت كودك ـ مطابق مراتب ارث ـ هر كدام كه نزديكتر باشند سزاوارتر خواهند بود، و در صورت تعدّد و تساوى فاميل و عدم توافق، ميان آنان قرعه كشى مىشود.
(مسأله 2999) چنانچه مادر به هر دليل شوهر ديگرى كرده باشد، حقّ حضانت او با وجود پدر از بين مىرود، ولى چنانچه از شوهر دوم جدا شود، بعيد نيست حقّ حضانت و نگهدارى كودك دوباره به او برگردد، هر چند احوط آن است كه در اين مورد با يكديگر مصالحه نمايند.
(مسأله 3000) حقّ حضانت مادر با طلاق يا ـ نعوذ باللّه ـ زنا از بين نمىرود، مگر اينكه صلاحيّت نگهدارى كودك را نداشته باشد.
(مسأله 3001) پدر و مادر مىتوانند در مقابل يكديگر از حقّ حضانت خود صرف نظر كنند، ولى نمىتوانند نسبت به نگهدارى و تربيت فرزند كوتاهى نمايند، و در صورت كوتاهى، حاكم صالح آنان را ملزم به تأمين حقّ فرزند مىكند.
(مسأله 3002) در صورتى كه مادر از حقّ حضانت خود بگذرد و به گونهاى باشد كه حقّ كودك از بين نرود و در تربيت و نگهدارى كودك اهمال نشود، پدر نمىتواند او را به حضانت مجبور نمايد.
(مسأله 3003) مدّتى كه مادر عهدهدار حضانت و نگهدارى فرزند است، حقّ گرفتن اجرت را دارد و چنانچه كودك از خود دارايى و مال داشته باشد، اجرت مادر از مال او برداشته مىشود، و در غير اين صورت اجرت مادر بر عهده پدر است، و در هر صورت نفقه فرزند از مال خود او يا پدرش مىباشد.
(مسأله 3004) اگر پدر يا مادر صلاحيّت نگهدارى و تربيت كودك را نداشته و موجب فساد اخلاق و سوء تربيت دينى يا عدم سلامت جسمى فرزند شوند، حقّ حضانت از آنها ساقط مىشود و در اين صورت حقّ حضانت به ترتيب به افرادى كه در مسائل پيش گفته شد منتقل مىشود.
(مسأله 3005) پس از آن كه كودك ـ دختر باشد يا پسر ـ به سنّ بلوغ و رشد فكرى و جسمى رسيد، حقّ حضانت پايان مىپذيرد و هيچ كس، حتّى پدر و مادر، حقّ حضانت بر او را ندارند.
(مسأله 3006) پيروى از امر پدر و مادر در غير از انجام كارهاى حرام و ترك كارهاى واجب عينى(1) بنابر احتياط لازم است، و مخالفت آنان اگر موجب آزار و بىاحترامى به آنان شود، حرام است و فرزندان در هر سنى كه باشند، بايد به پدر و مادر خود احترام بگذارند.
حقوق و تكاليف پدر و مادر و فرزندان
(مسأله 3007) «واجبالنّفقه» به كسى مىگويند كه مخارج او ـ به ترتيبى كه بيان مىشود ـ بر انسان واجب باشد. افراد واجبالنّفقه سه دسته هستند:اوّل: زن دائم، و همچنين زن موقّتى كه هنگام اجراى عقد شرط نفقه كرده باشد.
دوم: پدر و مادر و همچنين پدران و مادران آنان، هر چه بالا روند.
سوم: فرزندان و نيز اولاد آنان، هرچه پايين روند.
(مسأله 3008) بجز سه دستهاى كه در مسأله قبل بيان شد، خويشاوندان ديگر همچون برادر، خواهر، عمو، عمّه، دايى، خاله و اولاد آنان، واجبالنّفقه نيستند ولى مستحب است در صورتى كه نيازمند باشند و انسان توانايى داشته باشد، نفقه آنان را نيز بدهد.
(مسأله 3009) احكام نفقه زن در مسأله 2881 و بعد از آن گذشت، ولى مخارج دو دسته ديگر در صورتى واجب مىشود كه خود آنها مال و توانايى كسب و كار نداشتهباشند و انسان علاوه بر توانايى، نزديكترين فرد به آنان باشد و يا ـ به ترتيبى كه در مسأله بعد گفته مىشود ـ نزديكترين فرد مخارج آنان را ندهد.
(مسأله 3010) بنابر مشهور، نفقه اولاد بر پدر و پدران او به ترتيب هر كدام كه نزديكتر باشند واجب است، پس «پدر» بر «جدّ» و جدّ بر «پدر جدّ» مقدّمند، و اگر هيچ يك از آنان نباشند يا نتوانند و يا به وظيفه خود عمل نكنند، بر «مادر» واجب است و اگر
[1 ـ «واجب عينى» به واجبى مىگويند كه بر تك تك افراد واجب باشد و با انجام دادن ديگران از انسان ساقط نشود، مانند: نماز و روزه; و در مقابل «واجب كفايى» واجبى است كه اگر فرد يا افراد نسبت به آن اقدام نمايد از عهده ديگران ساقط مىشود، مانند: تدفين ميّت مسلمان.]
مادر نباشد يا نتواند و يا ندهد، بر «مادرِ پدر» و «پدرِ مادر» و «مادرِ مادر» به شركت و به طور مساوى واجب مىشود; همچنين اگر پدر و مادر انسان از كار افتاده شوند و دارايى نداشته باشند، نفقه آنان بر اولاد و نيز فرزندان آنان كه تمكّن دارند، به ترتيب طبقات، هر چند پايين روند ـ پسرى باشند يا دخترى ـ واجب است، و اگر شخص فقير هم پدر و هم فرزند داشته باشد بايد نفقه او را به شركت و به طور مساوى بپردازند و پسر و دختر در اين جهت فرقى ندارند; همچنين است بنابر احتياط اگر شخص فقير هم مادر و هم فرزند داشته باشد، و اگر پدر و اولادِ اولاد داشته باشد، نفقه او بر پدر واجب است، و اگر مادر و اولادِ اولاد داشته باشد، بر مادر واجب است، و اگر اولادِ اولاد با جدّ و جدّه با هم باشند، بايد نفقه او را به شركت و به طور مساوى بپردازند، و بنابر احتياط واجب، ترتيبى كه در اين مسأله گفته شد بايد رعايت شود.
(مسأله 3011) نفقه خود انسان بر نفقه زوجه مقدّم است، و نفقه زوجه بر نفقه خويشانِ واجبالنّفقه مقدّم مىباشد، و در خويشان واجبالنّفقه نيز، نفقه فرد نزديكتر بر فرد دورتر اولويّت دارد، مثلاً نفقه پدر بر نفقه جدّ يا نفقه اولاد بر نفقه اولادِ اولاد مقدّم مىباشد.
(مسأله 3012) اگر فرزندِ صغيرى، خود اموال و دارايى داشته باشد، ولىّ او مىتواند از اموال خود او مخارجش را تأمين نمايد.
(مسأله 3013) اگر شخص متمكّن از دادنِ نفقه واجب النّفقه خوددارى نمايد، حاكم شرع او را مجبور مىكند تا نفقه او را بدهد، و اگر ممكن نشد، حاكم شرع از مال او برداشته و هزينه زندگى آنان را تأمين مىكند.
(مسأله 3014) انسان نمىتواند «زكات» و «خمس» و «كفّارات» خود را به افراد واجبالنّفقه خود بپردازد.
(مسأله 3015) علاوه بر تأمين مخارج فرزند، تربيت صحيح و اِشراف بر امور وى و آموزش خواندن و نوشتن و شنا و نيز تزويج او پس از بلوغ، از حقوق فرزند بر پدر مىباشد.
(مسأله 3016) در صورتى كه فرزند نياز به ازدواج داشته باشد ـ به نحوى كه با ترك آن به حرام مىافتد ـ بر پدر واجب است نسبت به آن اقدام نمايد; همچنين در صورت نياز شديد پدر يا مادر به ازدواج و توانايى فرزند، واجب است فرزند نسبت به آن اقدام
نمايد.
(مسأله 3017) سزاوار نيست پدر و مادر با تفاوت و تبعيض بين اولاد، مالى را به آنان ببخشند، مگر اين كه بعضى از آنها نيازمند يا داراى امتيازات عقلى و شرعى باشند.