نيستند؛ بلکه آن گونه که براي ما ظاهر ميشوند، قابل فهم هستند.وي همچنين از داستان معروف فيل و مردان نابينا412 براي تبيين نظريه خود استفاده نموده است. در اين داستان هر يک از افراد نابينا به دليل اين که يکي از اعضاي فيل را لمس کرده، آن را به صورت چيز خاصي تصوير کرده است، در حالي که هيچ يک از آنها با واقعيت فيل مطابقت ندارد، در عين حال با همان تصوير ناقص خود به حقيقت فيل اشاره ميکند. يکي از نويسندگان معاصر در تاييد اين نظريه گفته است: «هر کدام از ما در هر مرتبهاي از تنزيه که باشيم، باز هم مبتلا به تشبيهيم، چرا که از قالبهاي مانوس ذهنمان براي توصيف خدا کمک ميگيريم، هيچ کس نيست که از تشبيه، به طور کامل، رهايي يافته باشد و بتواند خدا و کنه ذات او را چنان که هست، با تجريد تام ذهن از همه عوارض، بشناسد.» نقد 1 . در اين که کنه حقيقت مطلق و غير متناهي را نميتوان شناخت و معرفت بشري به صفات حقيقت نامتناهي تعلق ميگيرد؛ يعني ذات خداوند از طريق صفات جمال و جلال او درک ميشود، سخني نيست. اما اين مطلب دليل بر آن خواهد بود که هيچ گونه تصويري از حقيقت مطلق با آن مطابقت کامل نداشته باشد؛ زيرا مقصود از مطابقت در ادراک و معرفت، مطابقت وجودي نيست، بلکه مطابقت تصوير ذهني با واقعيت معلوم از جنبه حکايتگري است؛ يعني ادراک ذهني به گونهاي باشد که تصوير گويا و درستي از ويژگيهاي معلوم ارائه دهد، به گونهاي که آن تصوير همه اوصاف معلوم را حکايت کند و بر جز او منطبق نگردد.ارائه چنين تصويري ذهني از حقيقت مطلق و غير متناهي براي انسان امکانپذير است و راه آن اين است که از دو گونه تصوير و ادراک اثباتي و سلبي بهره ميگيرد. يعني هم کمالات وجودي را براي او اثبات کند و همه نواقص وجودي را از او سلب نمايد. او موجودي است به مانند ديگر موجودات، علم دارد، نه مانند علمهاي ديگر؛ قدرت دارد، نه مانند قدرتهاي ديگر و اين راهي است که پيامبران الهي به بشر آموختهاند تا بدين وسيله بتوانند از دام تشبيه و تعطيل رهايي يابند و چهرهاي درست از حقيقت الوهي تصوير و ترسيم نمايند.«ما اطلاق مفهومي را پيوسته با نفي نگهداري مينماييم و نياز ما به اين نفي در مورد علت جهان هستي (خدا) از هر مورد ديگر بيشتر است؛ زيرا هر چه در مورد خدا اثبات کنيم (از ذات گرفته تا صفات) مطلق خواهد بود و اطلاق را با نفي بايد نگهداري کرد. ميگوييم خدا موجود است ولي نه مانند اين موجودات، خدا وجود دارد، علم دارد، قدرت دارد، حيات دارد؛ ولي نه از وجودها، نه از اين علمها، نه از اين قدرتها، نه از اين حياتها». 2 . از مطالب ياد شده نادرستي اين سخن که هيچ کس نميتواند در شناخت خداوند از دام تشبيه رهايي ياد، روشن شد. اين کار در توان افراد غير معصوم نيز هست تا چه رسد به پيامبران و امامان معصوم.قرآن کريم از کساني به نام مخلصين ياد کرده و توصيف آنان درباره خداوند را ستوده و فرموده است: «سبحان الله عما يصفون الا عبادالله المخلصين»؛416 خداوند از آنچه وصف کنندگان او ميگويند منزه است، مگر بندگان برگزيده خداوند» که توصيف آنان در خور مقام الوهي است؛ زيرا آنان آن گاه که در ذهن خود خداوند را تصوير ميکنند، با اوصافي که شايسته اوست، او را تصوير ميکنند و آن گاه که اوصاف خداوند را بر زبان جاري ميکنند، به دليل اين که زبان از وصف خداوند قاصر است،