2 ـ 2 ـ قضيّه شرطيه
قـضـيـّه شرطى عبارت است از قضيّه اى مركّب كه در آن مفاد يك قضيّه بر قضيّه اى ديگر معلّق و مشروطاست .
مـثـال اوّل
(اگـر مجموع زواياى يك مثلّث برابر باشند، آن مثلّث متساوى الساقين است .) در اين قضيهشرطى (متساوى الساقين بودن مثلّث ) مشروط و معلّق است بر برابر بودن زواياى آن .
مـثـال دوم
(اين عدد صحيح يا زوج است و يا فرد.) در اين قضيّه شرطى ، ثبوت يك طرف ، بر تحقق نيافتن طرفديگر معلّق و مشروط است .قـضـيـّه شـرطـى ، مـانـنـد حملى ، داراى دو طرف يا دو حدّ و يك نسبت است ، ولى برخلاف حملى ، طـرف
هـايـش دسـت كـم دو قـضيه ( مركّب تام خبرى )اند، نه دو كلمه مفرد، يا مركّب ناقص و يا انشائى .همچنين ، رابطه و نسبت در قضيّه شرطى تعليقى است نه اتحادى . مؤ لّفه ها يا دو طرف قضيّه شرطى ، در
تحليل نهايى به يك قضيّه حملى مى انجامد. پس ، واحد اصلى در قضاياى شرطى ، همان قضيّه حملى است .
اجزاء قضيه حمليه
قضيّه حملى . دربردارنده موضوع ، محمول و رابطه ( نسبت حكميه ) است .1 ـ 3 ـ موضوع
مـوضـوع ( مـحكوم عليه ) جزئى از قضيّه حملى است كه نخست در ذهن پديد مى آيد و دربردارنده مـحـمـولاسـت . در قضيّه حملى ، موضوع بايد مفرد يا مركّب غير تام باشد و نيز بايد اسم يا چيزى ديگر باشد كه به
اسم تاءويل يابد.
مثال اوّل
(انسان شاكر نيست .)مثال دوم
(مثلّث ، شكلى غير از مربع است .)چـنـان كـه آشـكـار اسـت ،، در مـثـال اوّل ، مـوضـوع مـفـرد اسـت و در مثال دوم مركّب غير تام .
2 ـ 3 ـ محمول
مـحـمـول ( مـحـكـوم بـه ) جـزئى از قـضـيـّه حـمـلى اسـت كـه بـر مـوضـوع بـار مـى شـود.مـحـمـولنـيز همواره بايد مفرد يا مركّب غير تام باشد؛ مانند (انسان پارسا، رستگار مى شود.) در اين مثال ،
كلمه (رستگار) مفرد و محمول است .
3 ـ 3 ـ رابطه (نسبت حكميه )
آنـچـه مـوجـب ارتـبـاط و اتـحـاد مـوضـوع و محمول است و چگونگى رابطه آن ها را بيان مى كند، (رابطه )يا (نسبت حكميه ) ناميده مى شود. در زبان فارسى ، براى قضاياى اتحادى و مثبت از كـلمـه (اسـت ) و در
قـضاياى منفى از كلمه (نيست ) بهره مى جويند. نسبت حكميه در زبان يونانى (اسـتـيـن ) بوده كه در زبان
فارسى به (است ) ترجمه شده است . قضيّه حملى در فارسى به صـورت (الف ، ب اسـت ) نـمـايـانـده مـى شـود
كـه در آن (الف ) مـوضـوع و (ب ) محمول است .از اجـزائى كـه وجـودش در قضاياى حمليّه موجبه ضرورى است موضوع است ؛ چنان كه فلاسفه مى گويند:(ثُبُوتُ شَىْءٍ لِشَىْءٍ فَرْعٌ لِثُبُوتِ الْمُثْبَتِ لَه .) (33)
تـفـتازانى درباره ضرورت وجود موضوع مى گويد: (وَ لابُدَّ فِى الْمُوجِبَةِ مِنْ وُجُودِ
الْمُوضُوعِ اِمّا تَحَقُّقاً وَ هِىَ الْخارِجيَّةُ اَوْ مُقَدَّراً فَالْحَقيِقِيَّةُ اَوْ
ذِهْناً فَالذِّهْنِيَةُ) (34)