5 ـ 3 ـ دلايل اصالت وجود - آشنایی با منطق و فلسفه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با منطق و فلسفه - نسخه متنی

حسین متفکر؛ مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

5 ـ 3 ـ دلايل اصالت وجود

براى اصالت وجود دلايل و براهينى بسيار اقامه شده است كه در منابع فلسفى و به ويژه در آثـار


مـلاّصـدرا بـه چـشـم مى آيند. ملاّصدرا، كه قهرمان اثبات فلسفى اصالت وجود است ، در ميان براهين و
دلايل پرشمار، به يك دليل اهميتى بسيار داده و در واقع تكيه گاه اصلى اش بر اين برهان است . مرحوم
سبزوارى در منظومه درباره آن برهان مى گويد:

چـگـونـه مـى تـوان مـاهيت را اصيل دانست ، در حاليكه تمام ماهيات به واسطه وجود از حد استواء (ممكن
الوجود بودن ) خارج مى شوند. واجب الوجود يا ممتنع الوجود مى گردند.

تـقـريـر برهان

هر محمولى كه بر موضوعى حمل مى شود، يا آن موضوع ذاتاً داراى استحقاق حـمـل آن
مـحـمـول اسـت و يـا نـيـسـت . اگـر چـنـيـن اسـتـحـقـاقـى را دارا بـاشـد، حـمـل مـحـمـول بـر آن
مـوضـوع نـيـازمند به فرض واسطه نيست . بقاى موضوع براى اتصاف مـحـمـول بـدان كـافى است . چون مى
گوييم : (انسان ، حيوان ناطق است .) يا (سنگ ، جسم است .) انـسـان و سـنـگ ذاتـاً داراى اسـتحقاق حمل
محمولند و نيازى به فرض واسطه نيست . اين گونه قضايا را (قضاياى تحليلى ) مى گويند.

اگـر مـوضـوع ذاتـاً داراى چـنـيـن اسـتـحـقـاقـى نـبـاشـد، اتـصـاف مـحـمول به موضوع و عروض ‍
موضوع بر محمول نيازمند به واسطه است . يكى از نام هاى اين واسطه (حيثيت تقييديه ) است . چون مى گوييم :

(اين كاغذ سفيد است .) سفيدى كاغذ، مقتضاى ذات آن نيست و به عبارتى ديگر، سفيدى از ذات كاغذ انتزاع
نيافته است ، بلكه كاغذ از آن رو سفيد اسـت كـه سـفـيـدى بـدان عارض شده است ؛ آنچه ذاتاً سفيد است ،
خود سفيدى است ، نه كاغذ. اين گونه قضايا را (انضمامى ) و (تركيبى ) مى نامند.

در مـساءله اصالت وجود يا اصالت ماهيت ، وقتى مى گوييم (انسان موجود است ) بحث اساسى و سؤ ال اصلى اين
است كه (موجود واقعى كدام است ؟) و آنچه در خارج تحقق و عينيت دارد كدام است ، موضوع يعنى انسان يا
محمول يعنى موجود (وجود).

پـاسـخ صـحـيـح ايـن اسـت كـه بـگـويـيـم ؛ مـوجـود واقـعـى محمول يعنى خود (وجود) است نه ماهيتى
چون انسان . زيرا موجود بودن از حاق ذات (وجود) انتزاع مى شود ولى موجود بودن از حاق ذاتى مانند (انسان
) انتزاع نمى شود و اين مفاهيم و ماهيات ذاتاً نـسـبـت بـه موجود بودن يا موجود نبودن اقتضايى ندارند
و به عبارتى موجود يا معدوم بودن ، ذاتـىِ هـيـچ مـاهـيـتـى نـيـسـت . پـس وجـود اسـت كـه مـى
تـوانـد تمام ماهيات مانند (انسان )... را از لااقتضايى ممكن الوجود بودن خارج كند و موجود كند.

6 ـ 3 ـ دلايل اصالت ماهيت (مهم ترين دليل )

پـيـروان اصـالت ماهيت براى اثبات مدّعاى خويش و نفى اصالت وجود، دلايلى بسياراقامه كرده اند. از آن
ميان ، آنچه از همه مهمتر است ، دليلى است كه شيخ شهاب الدين سهروردى در اعتبارى و انـتـزاعـى بودن
مفهوم وجود اقامه كرده است . وى مى گويد: (هر چه از تحقق اش تكرارش لازم آيـد، اعتبارى و انتزاعى است
.) (100) و امر اعتبارى نمى تواند حقيقى و خارجى باشد. وجـود از امـور اعـتـبـارى است ؛ زيرا تحقق اش
مستلزم تكرار است . وجود اگر موجود باشد، بايد داراى وجـود بـاشـد و وجـودش اگـر بـخـواهـد مـوجـود
شـود، بـايـد داراى وجـود بـاشـد و ايـن تسلسل همچنان ادامه مى يابد و تسلسل باطل است . پس ، وجود نمى
تواند موجود باشد و از اين رو، امـرى اعـتـبـارى و انـتـزاعـى اسـت و جـايـگـاه امـور اعـتـبـارى
ذهـن و عـقـل اسـت نـه خـارج . بـنـابـرايـن ، وجـود نـمـى تـوانـد اصيل و خارجى باشد.

مـلاّ صـدرا و پـيـروان اصـالت وجـود گـفـته اند، هر چند اين قاعده در جاى خود درست است ، ولى
تـطـبيق آن بر موجود، كه ذاتاً عين وجود است ، درست نيست . اگر وجود، امرى حقيقى باشد، بايد مـوجـود
بـاشـد، ولى لازم نـيـسـت هـر گـاه (وجود)، موجود است ، آن را وجودى ديگر باشد، بلكه مـوجـود، ذاتـاً
عـيـن وجـود اسـت و نـيـازى بـه وجـودى ديـگـر نـيـسـت تـا تسلسل لازم آيد.

بـه نظر شيخ اشراق و پيروان اصالت ماهيت ، (موجود) را نمى توان بر خود وجود اطلاق كرد؛ در حـالى كـه
آنچه ذاتاً موجود است ، خود (موجود) است و لازم نيست اگر چيزى موجود است ، داراى (ذات ) و (وجودى ) جداى
از يكديگر باشد؛ يعنى آن وجود غير از آن ذات باشد.

پـيـروان اصـالت وجـود گـفـتـه انـد كه استدلال شيخ اشراق مبتنى بر (تركّب مشتق ) است . در تـركـب
مـشـتق ، ذات همواره غير از صفت است و ميان آن دو، نسبت برقرار است ، ولى در منطق و علوم ديگر ثابت
كرده اند كه مشتق ، مركّب نيست ، بلكه بسيط است . وقتى مشتق بسيط باشد، تفاوت مـشـتـق بـا مـبـداء
اشـتـقـاق ، اعـتـبـارى اسـت ، نـه حـقـيـقـى . بـه عـنـوان مثال ، (ناطق ) مشتق و (نطق ) مبداء اشتقاق
است . نطق به اعتبارى همان ناطق است و با ضميمه چيزى ديـگر ناطق نشده است . اگر نطق و ناطق را لابشرط
اعتبار كنيم ، نطق همان ناطق است و اگر نطق به گونه بشرط لا اعتبار شود، با ناطق تفاوتى اعتبارى مى
يابد. پس ، ناطق به معناى نيست تـا لازم آيـد كـه ذات ، غـيـر از نـطـق بـاشـد. نـاطـق ، مـفـهـومـى
عـام اسـت و شامل نطق نيز هست .

اگرچه (موجود) هم بر وجود اطلاق مى شود و هم بر ماهيت ، ولى (وجود) است كه حقيقى است . ماهيت ، مـجـازى و
اعـتـبارى است و ذاتاً موجود نيست ، بلكه براى وجود يافتن نيازمند به واسطه است . استاد مطهرى مى
گويد: (حتّى بر فرض مركّب بودن مشتق نيز بر حرف شيخ اشراق مى توان اشكال كرد؛ چون تركيب ، [تركيب ]
مفهومى است نه [تركيب ] خارجى و عينى .) (101)

/ 111