اوّليّات - آشنایی با منطق و فلسفه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با منطق و فلسفه - نسخه متنی

حسین متفکر؛ مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اوّليّات

(اوّليّات ) يا (اصول مـتـعـارفـه ) قـضـايـايـى هـسـتـنـد كـه تـنـهـا تـصـوّر مـوضـوع و مـحـمـول
آن هـا مـوجـب تـصـديق مى گردد و ذاتاً معلوم و موجب يقينند. اين قضايا نزد همه خردمندان

پـذيـرفـتـنى اند و اذهان مردمان درباره آن ها يكسان حكم مى كنند؛ مانند (هر كلّى اى بزرگتر از جـزء
خـود اسـت .) و نـيـز مـانـنـد (اجـتـمـاع و ارتـفـاع نـقـيـضـان مـحال است .) اوّليّات ، معيار
انديشه و قانون شناخت و مبناى تفكّرند و به اثبات نيازمند نيستند، بلكه كوشش براى اثبات آن ها به دور
يا تسلسل مى انجامد.

يـكـى از مغلطه هاى سوفسطاييان در نفى ارزش علم ، مبتنى بر نفى اوّليّات است . اينان بر آن رفـتـه
انـد كـه هـرگـاه بـخـواهـيـم مـجـهـولى را بـه مـعـلوم مـبـدّل سـازيـم ، نـاچـار بـايـد بـه
مـقـدّمـاتـى توسل جوييم كه آن ها نيز نيازمند به اثباتند و ثـبـوتـشـان بـه مـقـدّمـاتـى ديـگـر
نـيـازمـنـد اسـت . پـس ، اثـبـات هـر قـضـيـّه اى بـه تـسـلسـل مـى انـجـامـد و نـمـى تـوان هـيـچ
مـطـلبـى را اثـبـات كـرد و هـيچ مجهولى را به معلوم مبدّل ساخت .

ارسـطـو در پـاسـخ آنان گفته است ، هر چيزى به اثبات نيازمند نيست و چه بسا قضايايى كه خود به خود
معلوم ، روشن و بديهى اند و براى هر كس پذيرفتنى ، و كوتاه سخن آن كه تمام معلومات شايسته اثبات و
اقامه برهان نيستند.(68)

ابن سينا در اين باره گفته است :

بـرخـى قـضايا ذاتاً معلومند و برخى ديگر از گذر برهان معلوم مى شوند و چنين نيست كه همه قـضـايـا
مـجـهـول بـاشـنـد، آنـچـه را بـنـفـسـه بـيـّن باشد، در هيچ علمى نمى توان به اثبات رسانيد.(69)

ذهن همه آدميان از اين قضايا بهره مندند و ميانشان در اين باره تفاوتى نيست ؛ مثلاً يقين به وجود
جهانى خارج از ذهن ، از اين گونه قضاياست كه حتّى سوفسطاييان نيز از انكارش ‍ ناتوانند و چنان كه
گذشت براى يقين يافتن بدان ها هيچ نيازى به واسطه و اقامه برهان نيست .

مجرّبات

(مـجـرّبـات ) قـضـايـايى هستند كه به كمك حس و مشاهده و تجربه مكرّر با يك قياس خفىّ عقلى پـديـد مـى
آيـند. فلاسفه غرب نتوانسته اند استقراء و تجربه را از يكديگر تمييز دهند و اين يـكـى از مـشـكـلات
فـلسفه غرب است و همين اشتباه ، خود موجب بروز اشتباهاتى بزرگتر شده ؛ چنان كه برتراند راسل در مبحثى
با عنوان (مشكلات روش هاى علمى جديد) بر اين رويداد اذعان كرده است .

فـلاسـفـه مـسلمان ، به ويژه ابن سينا و خواجه نصير، استقراء و تجربه را از يكديگر تمييز داده و بـر
آن رفـتـه انـد كـه بـرخـلاف استقراء، در هر تجربه اى يك قياسِ خفى و يك استنباط محض عقلى نهفته است
و همين امر موجب تعميم تجربه به (موارد آزمايش نايافته ) شده و انسان را توانا ساخته است كه از تجربه ،
قانون كلّى به دست آورد؛ مثلاً وقتى گوييم : (هر جسم آهنى در اثـر حـرارت منبسط مى شود.) اوّلاً اين
حكم ، كلّى و يقينى است و ثانياً تمام اجسام آهنى آزمايش نشده اند و بلكه آزمايش همه آن ها ممكن نيست
و ثالثاً اين حكم بر هر جسمى آهنى نيز كه در آينده پديد آيد، صدق خواهد كرد. ولى استقراء افاده يقين
نمى كند و هرگز مفيد حكم كلّى نيست .

ابن سينا نيز ميان استقراء و تجربه تفاوت قائل شده ، و درباره پديد آمدن حكم يقينى از گذر تـجربه
معتقد است كه تجربه تنها از راه تكرار مشاهدات موجب علم يقينى نمى شود، بلكه به واسطه قياسى كه بدان
مقرون است ، منجر به يقين مى گردد.(70)

تجربه ، كه در آن هم حس و مشاهده دخيلند و هم عقل ، به دو چيز نيازمند است : يكى مشاهده مكرّر و ديگرى
قياس خفىّ. خواجه نصيرالدين طوسى درباره قياس خفىّ مى گويد:

(اَلْوُقـُوعُ الْمـُتـَكـَرِّرُ عـَلى نـَهـْجٍ واحـدٍ لا يـَكـُونُ اِتِّفـاقـِيـّاً
فـَاِذَنْ هـُوَ اِنَّمـا مـُسـْتـَنـَدٌ اِلى سَبَبٍ.) (71)
تكرار همگون يك رويداد، اتفاقى نيست ، بلكه بى گمان آن را علّتى است .

فـلاسـفـه مـسـلمـان تـجـربـه را مـبـتـنـى بـر قـيـاس خـفـىّ مـى دانـنـد كـه اصـل عـقـل (حـكـم
الامـثـال ) در آن دخـيـل اسـت و كـبـراى قـيـاس مـحـسـوب مـى شـود. بـنـابـرايـن اصل ، هرگاه دو فرد
از يك ماهيت ، كه در شرايطى يكسان قرار دارند، اگر يكى از آنها خاصيت و اثـرى داشـت و آن اثر مربوط به
ماهيت بود. تمام افراد آن ماهيت در شرايط يكسان داراى همان خاصيت و ويژگى خواهند بود و محال است كه
فاقد آن ويژگى باشند. زيرا ترجح بلا مرجح پيش ‍ مى آيد و ترجح بلا مرجح محال است .

/ 111