1 ـ 4 ـ اعتبار نفسى - آشنایی با منطق و فلسفه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با منطق و فلسفه - نسخه متنی

حسین متفکر؛ مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1 ـ 4 ـ اعتبار نفسى

در اعـتـبـار نـفـسـى ، موجودى را فى نفسه و قطع نظر از هر موجودى ديگر در نظرمى گيريم و دربـاره آن


بـه بـحـث و بررسى مى پردازيم و يكى از مفاهيم سه گانه عقلى را برايش ثابت مى كنيم . اعتبار نفسى ، خود
بر دو قسم است : يكى بالذات و ديگرى بالغير.

الف ـ اعـتـبـار نـفـسـى بالذات

در اين گونه اعتبار مى گوييم : الف ، بالذات يا واجب الوجود اسـت ،
يـا مـمـكـن الوجـود و يـا مـمـتـنع الوجود. يعنى الف ، وجوب ، يا امكان و يا امتناع خود را از موجودى
ديگر كسب نكرده است .

ب ـ اعـتـبـار نفسى بالغير

در اين گونه اعتبار مى گوييم : (الف ، بالغير و از ناحيه غير خود يـا واجب
الوجود است و يا ممتنع الوجود.) در اين جا، اوّلى را واجب الوجود بالغير و دومى را ممتنع الوجـود
بـالغـيـر مـى نـامـنـد. ولى امكان بالغير ممتنع است ؛ زيرا آنچه ممكن بالغير فرض مى شود، يا واجب
بالذات است ، يا ممكن بالذات و يا ممتنع بالذات . اگر كسى بگويد كه آن چيز، واجـب بـالذات يـا ممتنع
بالذات بوده و سپس ممكن بالغير شده است ، در پاسخ مى گوييم : اين امـر مـحـال اسـت ؛ زيـرا لازم مـى
آيـد كـه وجـوب ، يـا امـتـنـاع ، كـه امـرى اسـت ذاتـى ، زايـل و مـنـقـلب شود و انقلاب امر ذاتى ،
محال است ، و اگر ممكن بالذات باشد و امكان را از غير كـسـب كـرده بـاشـد، يـا آن امـكـان هـمـان
امـكـان پـيـشـيـن اسـت كـه در ايـن صـورت تـحـصـيـل حاصل است و تحصيل حاصل محال است ، و يا ا مكانى
ديگر است كه در اين صورت لازم مـى آيـد شـى ء واحـد داراى دو امـكـان بـاشـد و ايـن نـيـز محال است .

2 ـ 4 ـ اعتبار قياسى

در اعـتـبـار قـيـاسـى ، مـوجـودى را در مـقايسه با موجود ديگر فرض مى كنيم ؛ مثلاًمى خواهيم با
فـرض مـوجـود بـودن (الف ) يـا مـوجـود نـبـودن (الف ) وضـعـيت موجود بودن يا نبودن (ب ) را بررسى كنيم
كه آيا واجب الوجود بالقياس الى الغير است يا ممكن الوجود بالقياس الى الغير و يـا مـمـتـنـع
الوجـود بـالقـيـاس الى الغـيـر. در اعـتـبـار قـيـاسـى ، قـضـيـه بـه شـكـل شـرطـى اسـت ؛ بـديـن
گـونـه : (اگـر الف موجود باشد، آيا ب واجب الوجود است يا ممكن الوجود و يا ممتنع الوجود؟)

در مثال گفتيم كه با فرض وجود يا عدم (الف )، (ب ) داراى يكى از مواد سه گانه خواهد بود. ولى از فـرض
(امـكـان الف ) سخن نگفتيم . اين بدان سبب است كه بحث حاضر در قلمرو فلسفه اسـت و از ديـدگـاه فـلسـفـى
، مـيـان اشـيا همواره وجوب يا امتناع بالقياس برقرار است و امكان بالقياس داراى واقعيت و مصداق
خارجى نيست ، ولى از لحاظ منطقى افزون بر وجوب يا امتناع ، امـكـان بالقياس نيز ميان شرطها و جزاى
شرطها (يا موضوعات و محمولات ) برقرار است ؛ مثلاً مـى تـوان گـفـت : (هـر جـا شـكـلى به وجود آيد،
ممكن است مثلّث باشد.) در اين جا امكان بالقياس بـرقـرار اسـت زيـرا شـكـل اقـتـضـا نـمى كند كه
همواره مثلث باشد، و يا هرگاه دو واجب الوجود بذاته فرض شود، ميان معلول هايشان امكان بالقياس الى
الغير برقرار است .

مصاديق اعتبار قياسى از نظر فلسفى

الف ـ وجـوب بـالقـيـاس

از نـظـر فـلسـفـى مـيـان وجـود عـلّت و وجـود مـعـلول و نـيـز مـيـان
وجـود مـعلول و وجود علت (وجوب بالقياس ) برقرار است . اگر علّت تامّه مـوجـود بـاشـد، مـعـلول
بـالوجـوب مـوجـود اسـت و نـيـز هـرگـاه مـعـلول مـوجـود بـاشد، ضرورتاً علّت نيز موجود است و ميان
آن ها گونه اى تلازم است .(اين دو لازم و ملزوم همند.)

2 ـ ميان معلول هايى كه به علّتى واحد مى انجامند نيز وجوب بالقياس حاكم است .

3 ـ ميان متضايفان نيز با اين كه علّت و معلول نيستند، وجوب بالقياس حاكم است ؛ مانند اُبوّت ( نـسبت
پدرى ) و بُنوّت ( نسبت فرزندى ) كه هر جا ابوّت هست ، بُنوّت نيز هست و هر جا بُنوّت هست ، ابوّت نيز
هست .

ب ـ امـتـنـاع بـالقـيـاس

مـيـان وجـود عـلّت و عـدم مـعـلول ، مـيـان عـدم عـلّت و وجـود مـعـلول
و نـيـز مـيـان وجـود هـر يـك از دو مـعـلولِ عـلّت واحـد و عـدم معلول ديگر، امتناع بالقياس ‍
برقرار است .

ج ـ امـكـان بـالقـيـاس

جـهـان هـسـتـى ، كـه جـهـان عـلّت و مـعلول است و همه سلسله هاى به هم
پيوسته علّى و معلولى اش ، به ذات واجب الوجود منتهى مى شـونـد، امـكـان بـالقياس داراى تحقق و
مصداق خارجى نيست ، ولى از نظر منطقى ميان موضوع و محمول ها و شرط و جزاها امكان بالقياس برقرار است و
نيز اگر دو واجب الوجودِ متباين بالذات و بالفعل فرض شوند، ميان مخلوقات و معلول هايشان امكان
بالقياس الى الغير برقرار است .

/ 111