اوّل
وضـع مـقـدّم ، مـسـتـلزم وضـع تـالى اسـت ؛ مـانـنـد مثال زير:اگر (الف )، (ب ) باشد، (ج )، (د) است .ولى (الف )، (ب ) است . پس (ج )، (د) است .دوم
رفع تالى ، مستلزم رفع مقدّم است ؛ مانند مثال زير:اگر (الف )، (ب ) باشد، (ج )، (د) است .ولى (ج )، (د) نيست پس (الف )، (ب ) نيست .در قـيـاس اسـتـثنائى ، مقدّم (ملزوم ) و تالى (لازم ) است و ملزوم و لازم مستلزم يكديگرند و وضع مقدّم، مستلزم وضع تالى است و رفع تالى ، موجب رفع مقدّم .ديـگـر آن كـه در قـياس استثنائى ، اگر مستثنى منه قضيّه شرطيّه منفصله باشد، يا منفصله حقيقيّه
اسـت ، يا مانعة الجمع و يا مانعة الخلوّ. قضيّه منفصله حقيقيّه ، در هر چهار صورت و قضيّه منفصله
مـانـعـة الجـمـع و مانعة الخلوّ در دو صورت منتج اند. در قضيّه منفصله مانعة الجمع ، وضع مقدّم ،
مـسـتـلزم وضع تالى و وضع تالى ، مستلزم رفع مقدّم است . در مانعة الخلوّ، رفع مقدّم ، مستلزم وضع
تالى و رفع تالى ، مستلزم وضع مقدّم است .شايسته ذكر است براى اين كه قياس استثنائى به نتيجه بينجامد، سه شرط ذكر كرده اند:
اوّل
موجبه بودن قضيّه شرطيّه ؛دوم
كلّى بودن قضيّه شرطيّه و استثنا؛سوم
لزومى بودن قضيّه شرطيّه متّصله و وجود عناد حقيقى در قضيّه شرطيّه منفصله .2 ـ 2 ـ قياس اقترانى
هـرگـاه نـتـيـجـه قياس در مقدّماتش پراكنده شود و هر يك از حدّهاى اصغر و اكبر درمقدّمه اى جاىگـيـرنـد، آن را (قـيـاس اقـتـرانـى ) مـى گـويـنـد؛ مـانـنـد مثال زير:آهن فلز است .( صغرا)هر فلزى هادى الكتريسيته است .( كبرا)پس ، هر آهنى هادى الكتريسيته است .( نتيجه )
انواع قياس اقترانى
مقدّمات قياس اقترانى يا هر دو حملى يا هر دو شرطى و يا يك مقدّمه حملى و ديگرىشرطى است .اگـر يكى از مقدّمات قياس اقترانى ، شرطى باشد، آن را (قياس اقترانى شرطى ) مى گويند. اين نوع قياس بر
ارسطو و پيروانش مخفى مانده و براى نخستين بار ابن سينا از آن سخن گفته است .(1) انـواع قـيـاس اقـتـرانـى : مـى تـوان انـواع قـيـاس اقـتـرانـى را بـه تفصيل چنين نمودار ساخت :
اوّل
گاهى هر دو مقدّمه حملى اند؛ مانند مثال زير:حسن انسان است .هر انسانى ضاحك است .پس ، حسن ضاحك است .دوم
گـاهـى هـر دو مـقـدّمـه شـرطـى انـد. در ايـن صـورت نـيـز گاه هر دو مقدّمه متّصله اند؛ مانندمثال زير:اگر اين عدد زوج باشد، بر عدد دو قسمت پذير است .هر عددى كه بر عدد دو قسمت پذير باشد، فرد نيست .پس ، اگر اين عدد زوج باشد، فرد نيست .گاهى ديگر هر دو مقدّمه منفصله اند؛ مانند مثال زير:عدد يا صحيح است يا غير صحيح .عدد صحيح يا زوج است و يا فرد.پس ، عدد غير صحيح زوج يا فرد نيست .و گـاهـى ديـگـر يـكـى از مـقـدّمـات مـتـّصـله و ديـگـرى مـنـفـصـله اسـت ؛ مـانـنـد مثال زير:اگر (الف )، (ب ) باشد، (ج )، (د) است .يا (الف )، (ب ) است ، يا (ج )، (د) است .
سـوم
گـاهـى يـك مـقـدّمـه حـمـلى و ديـگـرى شـرطـى اسـت . در ايـن صـورت نـيـز گـاهـى مـقدّمهاوّل حملى و دومى شرطى متّصله است ؛ مانند مثال زير:اين جسم فلز است .هر جسمى كه فلز باشد، هادى الكتريسيته است .پس ، اين جسم هادى الكتريسيته است .گـاهـى ديـگـر مـقـدّمـه اوّل حـمـلى و دومـى شـرطـى مـنـفـصـله اسـت ؛ مـانـنـد مثال زير:اين جسم ممكن الوجود است .هر ممكن الوجودى يا جوهر است و يا عرض .پس ، اين جسم يا جوهر است و يا عرض .