انواع مغايرت
1 ـ 1 ـ تماثل
هـرگـاه دو امـر در مـاهـيـّت و لوازم آن مـتفق باشند، ـ يعنى افراد نوعى واحد باشند ـ آن دو امر را (مـثـلان ) و نـسـبـت مـيـان آن هـا را (تـمـاثـل ) مـى گـويـنـد. دو امـر متماثل تنها در ويژگى هاى
فردى متفاوت و متغايرند؛ مانند دو سيب سرخ و زرد.
2 ـ 1 ـ تخالف
هر گاه دو امر با اين كه در ماهيّت و لوازم آن متفق نيستند، اجتماع پذير باشند، نسبت ميان آن ها را (تخالف ) مى گويند؛ مانند شيرينى و سفيدى در شكر.
3 ـ 1 ـ تقابل
دو امـرى كـه در ماهيّت و لوازم آن متفق نيستند و افزون بر اين اجتماع آن ها در موضوعى واحد و از جـهـتـى واحد نيز ممكن نيست ، نسبت ميانشان را (تقابل ) مى گويند. كه خود داراى چهار نوع است ؛تـقـابـل تـضـاد؛ تـقـابـل تـضـايـف ؛ تـقـابـل عـدم و مـلكـه و تقابل تناقض (تقابل سلب و ايجاب ).
شرايط نه گانه تحقق تقابل
مـنـطقيان تحقق تقابل را وامدار وجود نُه وحدت دانسته اند. ملاّ صدرا از هشت وحدت نام برده است ودانشمندان ديگر، يك وحدت بدان افزوده اند كه عبارتند از:
اوّل ـ وحدت موضوع
بنابراين ، اگر بگوييم : (انسان خندان است ) و (اسب خندان نيست ) اين دو قضيّهمتقابل نيستند؛ زيرا موضوعشان واحد نيست .
دوم ـ وحـدت مـحمول
بنابراين ، اگر بگوييم : (انسان خندان است ) و (انسان سنگ نيست ) اين دو قضيّهمتقابل نيستند؛ زيرا در محمول يگانه نيستند.
سـوم ـ وحـدت مـكـان
بنابراين ، اگر بگوييم : (وزن يك ليتر آب در روى زمين يك كيلوست ) و (وزن يـكليـتـر آب در كـره مـاه نـيـم كـيـلوسـت ) ايـن دو قـضـيـّه متقابل نيستند؛ زيرا مكان ها يكى نيستند.
چـهـارم ـ وحـدت زمان
بنابراين وقتى مى گوييم : (در روز هوا روشن است ) و (در شب هوا روشن نيست ) اين دوقضيّه متقابل نيستند؛ زيرا زمان ها يكى نيستند.
پـنـجم ـ وحدت شرط
بنابراين ، چون مى گوييم : (اگر كسوف رخ دهد، نماز آيات واجب است و (اگـر كـسـوف رخنـدهـد، نـمـاز آيـات واجـب نـيـسـت ) ايـن دو قـضـيـّه متقابل نيستند؛ زيرا در شرط وحدت ندارند.
شـشـم ـ وحـدت اضافه
بنابراين ، چون مى گوييم : (دانش انسان متغيّر است ) و (دانش خداوند متغيّرنيست ) اين دو قضيّه متقابل نيستند؛ زيرا مضاف اليه در دو قضيّه يكى نيست .
هـفـتـم ـ وحـدت جـزء و كـلّ
بـنـابـرايـن اگر بگوييم (مساحت ايران ، الف كيلومتر است ) و (مساحتتهران ب كيلومتر است ) اين دو قضيّه متقابل نيستند؛ زيرا از نظر جزء و كلّ وحدت ندارند.
هـشـتـم ـ وحـدت قـوّه و فـعل
بنابراين ، چون مى گوييم : (هر انسانى بالقوّه دانشمند است ) و (بـرخـىانـسـان هـا بـالفـعـل دانـشـمـنـدنـد) ايـن دو قـضـيـّه متقابل نيستند؛ زيرا از لحاظ قوّه و فعل
متّحد نيستند.
نـهـم ـ وحـدت حـمـل
بـنـابـرايـن ، چـون مـى گـويـيـم : (انـسـان بـه حـمـل اوّلى حـيـوان نـاطـقاست ) و (انسان به حمل شايع صناعى حيوان ناطق نيست ) اين دو قضيّه ، متقابل نيستند؛ زيرا در حمل داراى
وحدت نيستند.منطقيان متقدّم در بيان شرايط هشت گانه گفته اند:
در تناقض هشت وحدت شرط دان
وحدت شرط و اضافه ، جزء و كلّ
قوّه و فعل است در آخر زمان
وحدت موضوع و محمول و مكان
قوّه و فعل است در آخر زمان
قوّه و فعل است در آخر زمان
نيز لازمند.