معانى امكان - آشنایی با منطق و فلسفه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با منطق و فلسفه - نسخه متنی

حسین متفکر؛ مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معانى امكان

امكان داراى انواعى است كه برخى از آن ها عبارتند از:

1 ـ 5 ـ امكان عام

امـكـان بـه مـعـنـاى عـام در بـرابـر امـتـنـاع اسـت . امـكـان عـام ، سـلب ضـرورت از طـرف مقابل
واعم از امكان ذاتى است . عرف عام نيز اين گونه امكان را بازمى شناسد و آن عبارت از عدم امتناع است .

مثال اوّل

خداوند متعال ممكن الوجود است ؛ يعنى ممتنع الوجود نيست .

مثال دوم

انسان ممكن الوجود است ؛ يعنى ممتنع الوجود نيست .

2 ـ 5 ـ امكان خاص ( امكان ذاتى )

امـكـان خـاص يـا امكان ذاتى در برابر امكان غيرى است و آن چيزى است كه نه وجودش ‍ ضرورى است و نه
عدمش و به عبارتى ديگر، سلب ضرورت از دو طرف ، وجوب و امتناع است .

مثال

انسان ممكن الوجود است ؛ يعنى نه واجب الوجود است و نه ممتنع الوجود.

3 ـ 5 ـ امكان اخص

امـكـان اخـص در بـرابـر ضـرورتِ وصـفـى ، وقـتـى و ضـرورت بـه شـرط مـحـمـول اسـت . هـرگاه رابطه
محمولى با موضوع ضرورت ذاتى ، وصفى ، وقتى و ضرورت بـه شـرط مـحـمـول نـبـاشـد، آن را امـكـان اخـصّ
مـى نـامـنـد. در ضـرورت وصـفـى ، ثـبـوت مـحـمـول بـراى ذات مـوضـوع ضـرورى نـيـسـت ، ولى اگـر
موضوع با وصفى معيّن همراه شود، محمول برايش ‍ ضرورت مى يابد.

مـثـال

انـسانِ بى هوش نمى شنود، يعنى انسان به شرط اين كه بى هوش باشد، نمى شنود، ولى بـى هـوش
بـراى انـسـان ـ بـمـا هـو انـسـان ـ نـه ضـرورى اسـت و نـه ممتنع و شنوايى يا ناشنوايى نيز چنين است
.

ضـرورت وقتى : هر گاه چيزى ذاتاً ضرورى نباشد، ولى در وقتى معيّن ضرورت يابد، آن را (ضرورت وقتى )
گويند.

مـثـال

هرگاه زمين ميان ماه و خورشيد قرار گيرد، خسوف ( ماه گرفتگى ) رخ مى دهد. خسوف در زمان معيّن ،
يعنى هنگام قرار گرفتن زمين ميان ماه و خورشيد، رخ مى دهد.

ضرورت به شرط محمول

چون مى گوييم : (الف ، ب است ) ممكن است بپرسند كه آيا (الف ، بالامكان ب است ، يا
بالضروره و يا بالامتناع ؟) از سويى مى دانيم كه (الف ) در عالم واقع و خـارج از ذهـن ، يـا (ب ) اسـت و
يـا (ب ) نـيـسـت و وجـود يـافـتـن (امـكـان ) در عـالم خـارج از ذهـن محال است . پس ، ميان خارج و عالم
ذهن اين تفاوت هست و به عبارتى ديگر آنچه در خارج بيش از دو حـالت ندارد، در عالم ذهن داراى سه حالت
است ؛ يعنى آنچه در خارج ضرورى يا ممتنع است ، در ذهن حالتى مى يابد كه نه ضرورى است و نه ممتنع و آن
عبارت از (امكان ) است و اين ارتفاع نقيضان نيز نيست .

هـرگـاه مـحـمـول قـضـيـه ، جـزء مـوضـوع و شـرط آن بـاشـد، آن را (ضـرورت بـه شـرط محمول ) مى گويند.

مثال اوّل

زيد قائم ، قائم است .(بالضرورة )

مثال دوم

جسم سفيد، سفيد است .(بالضرورة )

/ 111